- 2 days ago
زندگی یلدیز با ملاقات با اندر آرگون تغییر میکند. خواهرش زینب کار در شرکت علیهان، شریک خلیل، را آغاز میکند. در حالی که یلدیز در تلاش است تا به آرزوهایش برسد، زینب به دنیای جدیدی وارد میشود که با اتفاقاتی روبرو خواهد شد که هرگز تصور نمیکرد...
یلدیز و زینب دو خواهر هستند که بسیار یکدیگر را دوست دارند. یلدیز از جوانی همیشه آرزوی ثروتمند و محترم شدن را داشته است. یلدیز به عنوان پیشخدمت در یک رستوران محبوب در میان جامعه اشرافی کار میکند و زینب نیز در یکی از شرکتها به عنوان کارمند فعالیت میکند. زندگی یلدیز با پیشنهاد زنی از جامعه اشرافی به نام اندر آرگون تغییر میکند. اندر به دنبال زنی است تا از شوهرش خلیل آرگون خلاص شود و بتواند با معشوقش زندگی کند، و یلدیز را برای این کار انتخاب کرده است. اندر به یلدیز میگوید که باید شوهرش را فریب دهد و در عوض پاداشی دریافت خواهد کرد. یلدیز این پیشنهاد را که نقطه عطفی در زندگیاش است، میپذیرد. شرکتی که زینب در آن کار میکند، توسط یک تاجر ثروتمند به نام علیهان خریداری میشود. علیهان و زینب تفاوتها و تضادهای زیادی دارند، اما این تفاوتها به مرور زمان به تعاملات مهمی تبدیل میشود. اما آنچه که یلدیز و زینب نمیدانند این است که علیهان شریک خلیل و برادر شوهر دوم اوست. بنابراین، تصمیمات آنها نه تنها بر زندگی خودشان تأثیر میگذارد، بلکه زندگی یکدیگر را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
بازیگران: طلعت بولوت شوال سام اونور توناج ادعا عچی سفدا ارگینچی شفاک پكدیمیر ایرم كاهیااوغلو باریش آیتاج سینان اروجلو نیلگون ترکسور کیوانچ کسابالی
سناریو: ملیس جیولک و زینب گور تولید: MEDYAPIM
یلدیز و زینب دو خواهر هستند که بسیار یکدیگر را دوست دارند. یلدیز از جوانی همیشه آرزوی ثروتمند و محترم شدن را داشته است. یلدیز به عنوان پیشخدمت در یک رستوران محبوب در میان جامعه اشرافی کار میکند و زینب نیز در یکی از شرکتها به عنوان کارمند فعالیت میکند. زندگی یلدیز با پیشنهاد زنی از جامعه اشرافی به نام اندر آرگون تغییر میکند. اندر به دنبال زنی است تا از شوهرش خلیل آرگون خلاص شود و بتواند با معشوقش زندگی کند، و یلدیز را برای این کار انتخاب کرده است. اندر به یلدیز میگوید که باید شوهرش را فریب دهد و در عوض پاداشی دریافت خواهد کرد. یلدیز این پیشنهاد را که نقطه عطفی در زندگیاش است، میپذیرد. شرکتی که زینب در آن کار میکند، توسط یک تاجر ثروتمند به نام علیهان خریداری میشود. علیهان و زینب تفاوتها و تضادهای زیادی دارند، اما این تفاوتها به مرور زمان به تعاملات مهمی تبدیل میشود. اما آنچه که یلدیز و زینب نمیدانند این است که علیهان شریک خلیل و برادر شوهر دوم اوست. بنابراین، تصمیمات آنها نه تنها بر زندگی خودشان تأثیر میگذارد، بلکه زندگی یکدیگر را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
بازیگران: طلعت بولوت شوال سام اونور توناج ادعا عچی سفدا ارگینچی شفاک پكدیمیر ایرم كاهیااوغلو باریش آیتاج سینان اروجلو نیلگون ترکسور کیوانچ کسابالی
سناریو: ملیس جیولک و زینب گور تولید: MEDYAPIM
Category
📺
TVTranscript
00:00نه خوب نیستم
00:01دوبله شده در استیدیو جم
00:04نمیفهمم چرا ارین به این روز افتده
00:07چرا نمیفهمی حالیت
00:08اون مادری مثل اندر داره به بچهش همیت نمیده
00:11بازم بچه خوب تا غطا ورده
00:13حق با تو
00:14یعنی
00:16اما ارین پسر آقلیه
00:18خودش موضوع رو میفهمه
00:20حتی منم از مادرش بیشتر به فکرشم
00:22اون روزم گفتم
00:25گفتم اون بچه ها خطرناکن
00:27چی شد
00:27نزدیک گود از خونه بندازیم بیرون
00:29کی به حرف من گوش میده
00:31یردیز من که گفتم حق با توه
00:33چرا اینقدر کشش میدی
00:34گاهی وقتا منم دوست دارم حرف یه قشنگ ازت بشنبم
00:37به ذهنت میرسه
00:38تو این مدت کلی اتفاق پشت سر هم پیش اومد
00:40وضعیت شرکتو که خودت میدونی
00:42با تموم این حرف ها
00:45چه انتظاری داری
00:46بله میدونم انتظاری ندارم
00:50خب تو تعریف کن
00:52جریان این عقد چی بود
00:57من هم رفتم با کمال حرف زدم
01:00خب
01:01خب همین دیگه
01:03کمال اومد شرکت
01:04بیا
01:07آقا حالیت
01:09بیا کمال بیا تو
01:11حالتون چطوره
01:14اگه بدونم هدف چیه
01:19حالا بهتر میشه
01:21بگی بشین
01:27جریان ازدباد چیه؟
01:32همون حرف هایی که زهره بهتون گفته
01:34ببینین آقا حالیت
01:38من میخوام تشکیل خانواده بدم
01:39مدتیه که با زهره رابطه دارم
01:42و با هم تفاهم بریم
01:43یعنی به همی سادگی؟
01:44آقا حالیت
01:45نمیدونم چرا برای دوست داشتنم دنبال یه دلیل هستی
01:48چون با دروغای زیادی وارد زندگیمون شدی؟
01:51طبیعی که بهتر اعتماد نداشته باشم
01:53ببینین آقا حالیت
01:55تو این مورد بهتون حق میدم
01:56اما میتونم تصمیم بدم که این ازدباد
01:58هیچ ربطی به چیزایی دیگه نداشته
02:00کمال
02:00میدونم بین تو ویلیست چیزی نیست
02:03چون اگه زهره ای شک داشتم
02:05الان نمیتونستی اینجا بشینی
02:08خوبه
02:10خوشحالم که به اعتماد داری
02:12و الان میخواییم بدونیم که چرا میخوام با دخترتون ازدباد کنم
02:17درسته؟
02:23اگه بخوایی به عنوان دامادم قبولت کنم
02:27باید تو هر موردی کنار من باشیم
02:31گوشم با شما؟
02:33خوب میدونی که بین من و علیهان و اندرچه اتفاقی افتاد
02:41بله میدونم
02:43علیهان برای این که شرکت رو ازم بگیره از پشت به ام خنجر زد
02:46گرچه خواستهاش عملی نشد
02:50اگه به من کمک کنی
02:54میتونم
02:55میتونم اون مسئله رو حضب کنی
03:00چرا که نه آقا حالی؟
03:09هیچی نباشه قرار فامیل بسید
03:11پس باید سریع اقت کنید بدون این که کسی بفهمه
03:17چون اگه علیهان بفهمه ممکنه همه چی جور دیگه ای درم بخوره
03:23اصلا نگره نباشید آقا حالید همه چی اونطور که شما میخواییم پیش بیرم
03:29اینجوری شد که به کسی حرفی نزدن
03:33یعنی من میرفتم به علیهان میگفتم
03:35چرا تمومش نمیکنی ایلدیس؟
03:38مگه اقت کردم؟
03:40دو روز دیگه همه میفهمن
03:41زهرا میدونه سر اون با کمال معامله کردی؟
03:45منظورت چه ایلدیس؟
03:46رسمان با هم نقشه کشیدی؟
03:48با من درست حرف بزن
03:49کدوم نقشه؟
03:50حالایی که قرار استواش بکنن
03:52به عنوان دامادم وظیفه شید که طرف من باشه
03:55حتما باید اصلا منو خود کنی
04:00خدا ازتون نگذری
04:08باورم نمیشه مجبور شدم برگردم اینجا
04:11ولی واقعا خوشمزه شده
04:20آرابه خدا خیلی خوب شده منم کلافه نشدم
04:23دیدی زینب چطوری رفت
04:25باشه صفیافه اینجوری دیست دیست دیست
04:27خیلی خنده داره؟
04:29بله خنده داره
04:30همه چی تخصیر اینه؟
04:32ای بابا ای بابا چرا دوباره همه چی سر من خراب شد هم؟
04:36چون همیشه همه خرابکار یه زیر سر توی جانه
04:38زینب جون
04:41چی شد؟
04:43اسپیشیاله تو آماده کردی؟
04:44ای نه بابا مگه پرست شد تو این همه درگیری کاری بکنم
04:47ای بابا ولیمون کنتو رو خدا
04:49همچین میگه این کار جز برنج شفته چی برده درست بکنه؟
04:53ببخشید
04:54خب بهتری دیگه ما بریم هزیزم نه؟
04:59چون خیلی وقتی اینجا
05:00خیلی خوب
05:01فقط میشه قبل از رفتن
05:03یه خورده در مورد کار با هم حرف بزن اینجا نه؟
05:06چه؟
05:07میبینید زینب خانون با توجه به این که اون همه زحمت میکشم
05:11اما بازتون شرکت بدون مشورتم با من هیچ کاری پیش نمیره
05:16آی من دیگه میخوام برم چون مغزم ترکی
05:18بعدا میبینم ایتون
05:19خوده نگتار
05:20شبه حافظ
05:22میخوی بریم تو اتاقه هفت بزنی؟
05:24فکر کنم صحبتمو کتاه نیست
05:26مراقب باره
05:29خیلی حساسی از همه چی تحت تصیل قراره
05:35او پاکان جون میدونستم بلاخره به من نیاز پیدا میکنین
05:38بفرمایی چطوری میتونم خواه میکنم
05:40چه خبره؟
05:43باید آمار زینبو بهم دادی
05:44بسه چی؟
05:45یعنی رابطهش با داود چطوریه
05:47داود میاد اینجا یا نه
05:48چی میپوشه
05:49چی میخوره
05:49که میاد
05:50که میره
05:51همه چیزشو باید بهم بگی
05:52پاکان چی داره میگی تو؟
05:54خوهرتم نواد از این حرفایی که سدی مطلب بشه
05:56فهمیدی؟
05:57بخشید میشه بگی چطوری
05:59تو کارتو بلدی
06:00یه داره حالم از این حرفا به هم میخوره
06:03آقا من جواب کدومتون رو باید بدم
06:05دیوونم کردین شما
06:06مراقب باش سوتی ندی
06:07آفهمیدی؟
06:08باشه بابا فهمیده
06:09خیلی ممنونم
06:15جبیری افتادی ما
06:18اینم مثل سران دولتی اومد دستورش رو داد و رف
06:20آقا من این وسط چی کارم
06:22حافظ سال دوستی؟
06:23ای خوده من آخر منو به کشتن میدن
06:25میدونم به خدا میمیرم
06:26الهی که ببینم راحت بشم
06:28تموم بشه برای پیکارش
06:29حالت خوبه؟
06:34بله
06:41چون میدونستم خیلی ترسیدی و خیلی نراحتی
06:44تا هرن هیچی بهت نگفتم
06:45اما اینو بدون که
06:47بزرگترین اشتباه زندگی تو مرتکب شدی
06:50میدونم بابا
06:52منو نامید کردی
06:53دیگه چجوری میتونم بهت اعتماد کنم؟
06:57تو این خونه همه چی به خاطر خوشبختی توه
06:59این همه دارم فداکاری میکنم
07:02اما تو اصلا اینانو نمیبینی و منو خیلی نراحت میکنی پسرم
07:06تو دیگه تو سنی هستی که میتونی بفهمی چی خوبه چی بده
07:10دیگه همچین ارتفاقی نمیافته قول میتونم؟
07:14دیگه همچین چیزی ارتفاق نمیافته
07:15ارین تو به من دروغ گفتی
07:17به ام گفتی دیگه اون بچه ها رو نمیبینی
07:19اما هنوز باش رابطه داری
07:21تا آخر سال تنبیهی
07:24به قیر از کلاس های درسی و مدرسه حق بیرون رفتن نداری
07:28چشم
07:30از این به بعد آخر افتیم یه شرکت
07:34اونجا کار میکنی
07:35حق نداری
07:36آلپ رو هم ببینی
07:38با پدرش حرف میزنم
07:40چشم بابا
07:42خوش کن چه میگم
07:44برو خدا رو شخ کن
07:46تنبیهت همین بود
07:49تونستی اینجوری خلاص بشی
07:50اگه زنی میبر چی میشد
07:52الان تو زندون بودی
07:54مطمئنی که از من شکایت نمی کنم
07:57واسه این که شکایت نکنم
07:58مبلغ زیادی بهش رو پول دادیم
08:00اونم تو همچی شرایطی
08:02من از ذرحت میخوام بابا
08:05یکم دیگه بیا بالا
08:06میخوام باتون رفت بزنم
08:27تو رو خودت حسسترم بردرین
08:29ولم کنین تو رو خدا
08:31کمال
08:34سلام
08:35میتونم بیام تو
08:37آره حتما بیتو
08:40من تو تر اومدم
08:44اما انگار خونه نبودی
08:46آره خونه کناری بودم
08:47ای کاش زنی میزدی خوب
08:49خوب
08:56چی شده
08:57شنیدی؟
09:03معلومه که شنیدم
09:04آخه برای چیم چین کاری کردی کمال
09:06اگه هیلدیس حالی تو تقریب نمی کرد
09:08چه اتفاقی می افتاد
09:09حقی؟
09:11کی این حرفا رو بهت گفت؟
09:12هیلدیس دیگه
09:13میگفت با حالی چک کرد
09:14اومده دنبالش دیده
09:15اومده خونه ی تو
09:16آه ها
09:19آره
09:20آره
09:21آره
09:22چیه؟
09:24اتفاق دیگه ی افتاده؟
09:26نه
09:27چیزی نیستی
09:27یه لیس درست گفته
09:28میشه برام توضیح بدی؟
09:33خواهش میکنم نگو که از زهر و خوشم اومده
09:35چون باورم نمیشه
09:36زنبه خیلی نراحتم
09:40کمال واقعا درکت نمی کنم
09:42اول میری ازدواج میکنی
09:44بعد میری میگی من خیلی نراحتم
09:45زینب ببین شاید من نمیتونم منظورم رو برسونم
09:50اما
09:51اگه با یکی حرف نزنم دیوونه میشم
09:54خیلی خوب باشه بهم بگو جرگان چیه
09:56ببین من فکر میکردم هیلیز نمیخواد از حالی جدا بشه
10:03دقیقا هم اینطوره
10:04هیلیز که هزار بر بهت گفت کمال نمیخواد ازش جدا شه
10:08آره درست میگی اشتباه من بود
10:11یعنی واقعا آدم قد بود که رفتی زهرا رو انتخاب کردی کمال
10:17تو که میدونی سیلی چقدر ناراحت میشه
10:20ببخشید کمال ولی این کارت اصلا درست نبود
10:23زینب بابر کن من خیلی حسابم به هم
10:26درست هم و تو به چه حقی حسابت کرد بود
10:28آره درسته اونم راست میگی
10:31من که نفهمیدم
10:35یا تو واقعا نمیتونی درست بکنی
10:37یا شما داریم یه چیزی ازم مخفی میکنی
10:40نه بابا چیزی نیست که بخوای مخفی کنی
10:44من فقط ذهنم یه خورده درگیرم
10:45خوبه پس هر چیز رو ترس اینه تو جمع و جور کن
10:48از ایلدیزم فاصله بگیر
10:50هم این کارا میکنم
10:59بذار اینم بگم
11:01حالی که این مراسم انجام نشد
11:03تو هم که زهرارو دوست نداری
11:05به قاطر لنشبازی این کارا نکن کمال
11:07این نقدو به هم بزن که از سلش کن
11:15باز چه خبر شده بابا
11:17بیاین بشینین
11:17بچه هم میخوام یه چیزی بهتون بگم
11:32زهرارو داره ازدواج میکنه
11:39داره ازدواج میکنه؟
11:41با کی؟
11:43با کمال
11:45با داداش کمال؟
11:47بابرم نمیشه
11:48ایلدیز اصلا تحجب نکرد
11:51انگار از همیچی خبر داره
11:53نه لیلاجون منم خبر نداشتم
11:55اما شانسکی فهمیدم
11:56لیلاجون بابا اینطوری سلاح دونست کسی ندونه
12:01گفتش که ممکنه علیهان فکر کنه
12:03کمال به خاطر شرائط کاری این تصمیمو گرفته
12:05دوباره به خاطی حمله ی جدید بکنه
12:07بعد برای همین نگوست
12:08یعنی واقعا با کار ارتباطی نداره
12:10نه خیلی
12:11میشه بحث نکنی
12:12اگه این اتفاق برای ایرین پیش نمیومد
12:17الان داشتیم شام مراسم عقو میخوردیم
12:20بدشانسیه دیگه
12:21آبجی من ازدرت میخوام
12:25ایرین جون
12:27تو که نمیدونه سیازه زهره
12:31با کمال حرف بزن
12:33فردا همینجا مراسمو انجام
12:34چشم بابا جون بهش میگم
12:36من میرم به خوابم
12:39ایفا
12:51اف
12:54صبح
12:55صبح خیر جانه
12:57صبح خیر
12:58برای تساندویش درست کنم؟
13:00نه نه اصلا میل ندارم
13:01ایچ چی نمیخورم
13:02چرا؟
13:04باز کل کار ریختن سرم
13:06چی شده؟ چه کاری؟
13:08ایچ چی نگو
13:09به من چه کاری میسپرن؟
13:10آه یه خورده اون کلتو به کار بندازدیگی
13:12باز فتنگری
13:13آمار گرفتن
13:14بعدشم اطلاعاتو به سازمان مربوط تحویل بدم
13:16و در این بین تازه
13:17بعد یه سری مسائل هم خودم حل کنم به خدا
13:19عزیزت دلم
13:23الایی بمیرم
13:24تو خیلی دلت پوره
13:25آره بخودم
13:27هایی بدونی چه حالی دارم
13:28میدونی دلم چی میخواد
13:30دوست دارم یه بار چشم باز کنم
13:31ببینم دو سه تا دانشمند اومدن
13:33بالا سرم وایس دادن
13:34دارن تشویقم میکنم
13:35بگن آفرین آفرین
13:37فرمول آرگون تاشتمی رو حل کرد
13:38این منم دیگه خیالم راحت میشه
13:40باز چی شده؟
13:41میخواستی چی بشه؟
13:42هاکان اومده سراغم میگه در برد زینب بهم اطلاع
13:44تو چی داری میگی؟
13:45آره به خود و دیگه نمیدونم به کی برد جواب پس بدن
13:47وارنگه
13:48شت
13:49به ام کمک میکنی؟
13:51آقا نهاد
13:55رنگ ها تو شب خوش میشن چون مبلان قراره بیان
13:58نگران نباشید خانومی رنگ ها سری خوش میشه
14:01خیلی خوب باشه
14:02پس شما خسته نباشید خوده نگهتر
14:15آقا داود
14:19صحب خیزینب خانوم ماشینتون آماده است بفرمی
14:23خیلی ممنون ولی نیازی نبود خودم میومدم میگرفتم
14:27میین چه حرفی خانوم
14:28میخواستم با ماشین جدیدتون برین سرکار
14:31خیلی ممنون
14:33ببینم میخواین یه رننده براتون بفرستم
14:36رننده های ما خیلی مطمئنن ها
14:38مگه نه غربا
14:39بله داود خانوم بله
14:40نه نه نه اصلا لازم نیست
14:42اتفاقا در این خانوم همه چیو همه هنگ کرده
14:44باشه هرطور که میلتونه
14:46پس امروز صبح ما شما را میرسونیم
14:48باشه ممنون
14:49بفرمی
14:50خیلی ممنون
14:53خواهش میکنم
15:10پرنده از قفز پرید
15:21خوب شد گفتی نمیدونستم
15:23این چه قیافه یه
15:25مثل آدم باشتی
15:26یه کارگوازی که اینجوری
15:27باید خیلی مراقب باشی
15:28نباید تابلو بکنی
15:29تهمی یا نه
15:30راست میگی من یه و خیلی جفگیر شدم ماره
15:32را بیفرین
15:33بریم هم کار
15:40بلند شو ممن جون
15:44بلند شو
15:44پرنده یه خوشبختی اومده سراغمون
15:46چی میگی پسرم این حرفا چیه
15:48اون آقایی که دیروز اومده بود یادته
15:50همونی که پسرش زد به تو و فرار کرد
15:52خوب
15:52من فهمیدم اون کیه
15:54ببین مامان
15:55این آدم از اونی که فکرشم بکنی پول داره
15:57پسرم به من چه که پول دارم
15:59پول دارن که پول دارن
16:00خب خدا بهشون بیشتر بده
16:01آره مامان میدونم
16:03خدا بهشون بیشتر بده
16:04اما قسمت هم هم بشه دیگه
16:06اثمان ببین چی میگم
16:08مراقب باش دیوون بازی در نیاری
16:11نه ترس مامان جون
16:12ببین
16:12عزیز دلم
16:13ما از این خانواده شکایت نکردیم
16:15و پسرشو نجات دادیم
16:16فقط نمیدونستیم که صد زار لیر
16:18برای اینا پول خورد به حساب نه
16:20واقعا که
16:22دیگه چی میخوای
16:23بندی خدا اون همه پول داد
16:25انقدر پرز و پره نگو
16:27یارو داره توی پول قلب میزنه
16:29مامان من
16:29یه ذره بیشتر بده
16:30چی میشه مگه
16:31ای بابا
16:32زهرا
16:37چی شد؟
16:39ساعت عقل مشخص شد؟
16:41امروز مشخص میشه بابا جون
16:43آه تازه میخوایین حرف بزنین
16:44بعد همین امروز هم میخوایین انجام بدین آره
16:47با کمال حرف نزدی؟
16:48حرف زدم
16:49اما خیلی خسته بود
16:50دیروز همش درگیر کارای ما بود
16:53اما امروز قطعش میکنیم حتما
16:55ببینم امروز چی رو میخوایین پنهون کنید
17:01منم وقتی ازدواج کنم به هیچ کدومتون نمیگم
17:05سر صبح این حرف ها چیه میزنی؟
17:07همینو تو خونه کم داشتیم آره
17:10ببخشید بابا جون
17:12لیلا جون دیگه خیلی کشش نده
17:14آره کشش نده
17:16مگه اولین بارش یه باشه که ازدواج میکنه
17:18سینانو فراموش کردیم
17:19بیشه الان بگی دقیقا هدفت چیه؟
17:21میخوایی رابطه من و لیلا رو خراب کنیم؟
17:23اینو با هم فرق دارن عزیزم
17:25اون موقع خوهرم نمیتونست بیت خونه
17:28جوابت گرفتی گلده؟
17:30دخترا بسته دیگه تمومش کنیم
17:33زبونتونو بخوریم
17:35اگه اندارم بلاخره میفهمم چی رو از من مخفی میکنی علیهان
17:47این قرصها دیگه چیه؟
18:03این قرصها دیگه چیه؟
18:11میتونی به فهمی این داروها برای چی استفاده میشن؟
18:16علیهان جون بلاخره میفهمم که مشکل شما چیه؟
18:24اگه تنهایی میام پیشت
18:34منتظرم
18:36منتظر باش نشونت میدم
18:38زده استرس؟
18:46خیلی عجیبه
18:48خیلی عجیبه
19:00زنه که روانی خودم میدونه باز چی میخوند؟
19:02چیه اندر؟
19:04زر اینجون صبح تو هم بخیر
19:06اندر زود باش حرف تو بزن چون وقت ندارم
19:08باید حرف بزنیم
19:10من حرفی با تو ندارم
19:12به علیهان مربوط میشه و خیلی هم مهمه
19:15نمیخوام بدونم
19:17باشه اشکالی نداره
19:20متوجه شدم
19:22که دلت نمیخواد دیگه برادرتو ببینی اما
19:25متوجه نمیشم که چرا دیگه
19:27دوستش نداریم
19:29باشه هر تو راحتی زر اینجون
19:31بعدا میبینم ات بابای
19:33باشه بگو چی میخوای
19:35یه ساعتی دیگه میبینم ات باشه
19:38باشه آماده میشم میام
19:40با همه این احمقا باید سرکله بزنم ای خدا
19:47سلام دوست عزیزم
20:05سلام
20:06انگار این حالش اصلا خوب نیستا
20:13خدا اینم شفاق بده
20:15آقا دابودین همینجوریه لطفه نراحتی پیش نیاریم
20:18بای کم عجیب غریبه
20:20عجیب غریبه آره
20:22بلشکانیده هم میاد ندیم
20:24باشه پس ما با اجازتون دیگه بریم
20:27باشه خیلی ممنون
20:28بینم برنامه گه شام برای چه روزیه
20:31شما بیاینه امشب تشریف بیارین من غذا رو درست میکنم
20:36اگه بعد از کار براتون سخت میشه میتونم
20:38نه نه نه باییتون بولدته بودم درست میکنم
20:40خیلی ممنون
20:42زینبخانه ماشین میتونه میذارم اون طرف
20:46باشه دستتون درد نکنه
20:52میبینم اتو
20:53روز بخیر
20:54خیلی ممنون
21:01اخه تو این وضعیت چطوری غذا درست کنم ای خدا
21:05دیگه دارم دیوونه میشم خدای من
21:19تو بیا
21:24دوبله شده در استدیو جهر
21:34چی شده؟ بفرماین آقا علیهان
21:37اینجا محل کار منه
21:38دیگه دلم نمیخواده این آدم آدم شرکتم ببینم
21:42میدونم
21:44محل کارته
21:45اما منم به اندازه تو تو این شرکت حق دارم
21:48فراموش نکنم
21:49با اون مردی که شب از اینجا با هم دیگه میرین
21:52صبحم با هم میان شرکت اصلا سردر نمیارم
21:56میخوای بهش بگو بیاد همینجا تو شرکت بیش خودمون کار کنه
22:00چی شد؟
22:02اینگار داره حسودید میشه
22:04علیهان تو حق نداری رو من حساس باشی اینو میدونی؟
22:06واقعا برا زندگ تو هست که با همچین آدم های رفته آمد داشته باشی؟
22:10به تو چه ها؟ به تو چه؟
22:12به تو چه ها؟ به تو چه؟
22:14باستش غذا درست میکنی کار اگه بیمنی انجام میدی که چی مثلا؟
22:18از غیافه و تیپش معلومه چی کار است مگه تو کوری؟
22:22ها تو به خاطر خودت اینو میگی راست میگی چون اصلا از تو خوشش نمیاد
22:26زینب من با هات شخی نمیکنم داری میری رو احسابم
22:31این مشکلت توه
22:33درز انده تو ربطی نداره من برای یکی غذا درست میکنم تو برو به مشکلت زنی تویست
22:37چرا مزخرف مگی؟
22:39آخه گفته بودی ازواجتون فقط رو کاغذه
22:43همینطوره از روز اولم همینطوری بوده الان همینطوره
22:47ها اما بقیه اینو نمیگن
22:49میگن خونواده شدیم
22:51اونایی که این حرفا میزنن دوست ندارن من و تو با هم باشیم زینب
22:54باشیم زینب
22:56آره چون اونا خوبیه منو میخوان مگه نه؟
23:00اگه فرمایشو دیگه ندارین میتونین تشریف ببرین آقا علیهان
23:03بله
23:23کی؟
23:26به گو بیا تو
23:27بیا
23:31بیا
23:35سلام غالیت
23:39سلام
23:41انتظار نداشتن بیایی؟
23:43آدرس شرکتتونو از اینترنت برداشتا
23:48مادرت که توریش نشده؟
23:49نه نه اون خوبه اون
23:51حالش خوبه
23:53البته زن بیچاره درد میکشه
23:56یه بچه با یه ماشینه خیلی گنده بهش زده دیگه نه؟
23:59چه کمکی میتونم بکنم؟
24:05من از این قراری که گذاشتیم پشیمون شدم آقا علیت
24:09واسه چی؟
24:11چون من فقط یه مادر دارم
24:13زن بیچاره از مرگ برگشته
24:15اونی که بهش زده صد درصد مقصره
24:17گواینام هم که نداشته
24:19من چرا نباید حقمو بگیرم؟
24:23خوب الان چی میخوای؟
24:27حالا
24:29میخوای این رقمی که نوشتیم و یه خورده تغییرش بدیم؟
24:33تغییرش بدیم ها؟
24:35صد ازار لیل کم بود؟
24:37نه نه نه نه نه
24:39برای من که نه ولی برای شما کمه
24:42من همه یه تلاشم بکنم که پسر شما نره زندانم و شما هیچ کاری واسه من نکنید ها؟
24:49چقدر پول میخوایی؟
24:51پنج میلیون
24:58تو زده به سرت؟
25:01نمیخوای قبول کنی؟
25:06خوب
25:08این مبلغ یکم زیاده نمیتونم به این زودی آمودشم
25:12مطمئنم که هم اینطوره
25:14آره اما این مشکل من نیست
25:16ولی
25:17یکی دو روز بهت مولت بیدم که همه ی پولم رو بدیم
25:20اگر ندی باید بری زندان ملاقات پسرت
25:23میدونی دیگه ها؟
25:25اینجوری بتره
25:43سلام، میتونم یه قهوه فیلتری کچیک بگیرم؟
25:46میشه یه دونه بزرگشم به من بدیم؟
25:48چطوری دوست من؟
25:50باز چی شده؟
25:51هی بابا
25:52تو چرا اینقدر به من شک داری دوختنه؟
25:54این چه رفت داریه؟
25:55شکار کنم، به این حق بده از وقتی با جانر دوست شدی؟
25:58تو هم داری شبیه اون میشی امیر
26:00خیلی بیمعرفتی زینب، میشه یکم به من اهمیت بدی؟
26:03بگو گوش میدم، چی میخوای، بگو
26:05ببین، زینب من خیلی زینب به هم ریخت است
26:07زینب من خیلی زینب به هم ریخت است
26:09نمیدونم دوست بسر بدیم، دوست بسر خوبیم، نمیدونم اصلا چیم دقیقا
26:13امیر برای همین اصابت خورده؟
26:15آره، مثلا به مجنون فکر میکنم، خودم را با اون مقایسه میکنم
26:18مجنون، هستم اون مجنون لیلی معروف حرف میزنی آره؟
26:21آره، دقیقا، به نظرت مجنون مثل آدم رفته خاصگاری لیلا؟
26:27یعنی با رفیقاش نشسته با مادر دختر حرف بزنه؟
26:30نمیدونم، باید میدونم
26:32آره، دیگه، تو هم با من موافقی، منم همین رو میگم دیگه، اینا همش داستانه
26:37هی میگن، سر به کوه و بیابون، زد این شد، اون شد، یه خوردم، به کاره من نگاه کنید، مگه نه؟
26:45دقیقا، رست میگی، دوز و کلک، فیلم بازی کردن، دور و گفتن، خیلی خوبا، آفرین، آفرین به این همه هنر، آقا امیر نمیدونم باید چی بگم
26:55عزیزم، اونایی که میگی، من نیستم، اما خب، فکر کنم چون مدیر شدی، داری منو از بالا نگاه میکنی
27:01تموم شد؟
27:03تموم شد
27:04خود داره شکر
27:06میگم، این جریان شام با دابود چی شد؟
27:10قرار امشا بیده
27:12آه، باشه
27:13پس من دیگه برم، کلی کار دارم، کی میخواد این کار را انجام بده؟ من رفتم، دیگه خوب، بابت قبل من لرم
27:20آآ، چی گفتین؟
27:40زهرینجون، حالت چطاره؟
27:42وقتی تو رو میبینم، توقع داری چطوری باشم
27:47این رفتار قشنگی با عروس خانوادتو نیست، عزیزم
27:51نه تو عروس مایی، نه من خوهر شهر تو
27:54باشه عزیزم، هرچی دوست داری بگو، اما من تو رو خوهر شهر خودم میدونم، زهرینجون
28:00خوش اومدین خانوم، چی میل داری؟
28:02یه چایی سبدلاتفن
28:03اندر، هرچه زودتر حرفتو بزن چون زیاد وقت ندارم
28:11موضوع مربوط به علیهانه
28:13علیهان چی شده؟
28:15قبلنم ازت پرسیده بودم، اما منو خیلی جدی نگرفتی
28:19دوست دارم بدونم چی شد که علیهان یه ها تصمیم گرفت برای آدمی که انقدر دوستش داشت شمشیر بکشه
28:27بذار بهت بگم چی شد
28:29تو بازیش دادی و به خاطر حرس خودت برادر منو حروم کردی، با حرفای دورقت مغزشو شستشو دادی
28:35یعنی ممکنه حالیت کاری کرده باشه زرین؟
28:38البته از نظره تا که حالیت مرد خیلی خوبی
28:40نه عزیزم اینطور نیست
28:42مثلا حالیت به علیهان چه بدی کرده بود؟
28:45از بچگی مثل پسر خودش دوستش داشت، مراقبش بود
28:48اما علیهان چی کار کرد؟
28:51گول حرفای تو رو خورد و به اون خیانت کرد
28:53علیهان انقدر شعور داره که گول حرفای کسی رو نخوره خودت هم اینو خوب میدونه
28:59خیلی ممنونم
29:00چون خودش نتونست منو رازی بکنه تو رو فرستهات
29:06زرین، یکم عقل تو به کار بندست
29:11مغز من از حرفای شما پره
29:13باشه، تو که انقدر ادعات میشه همه چی رو خیلی خوب میدونی
29:20بگو ببینم از اینم خبر داشتی که علیهان قرص زده استرس میخوره یاره؟
29:26زده استرس؟
29:30بله
29:30خبر نداشتی نه؟
29:33تو همینقدر میدونی
29:35داروارو تو خونه پیده کردم
29:37از دوستم که دکتر بود پرسیدم
29:39خودش گفت که این قرصا چیه؟
29:41نمیتونستم
29:45اصلا از کجا معلوم که علیهان اونا رو استفاده میکرده ها؟
29:49زرین
29:49قرور احمقانتو بذار کنار
29:52به این فکر کن که علیهان چقدر مشکل داره
29:55ممکنه مسبب همه اینا حالیت باشه
29:57تو دیگه داری شورشو در میری اندر
30:02باورم نمیشه که منو تا اینجا کشوندی
30:06این مزخرفاتو تحبیلم بدی
30:09شماها میخواین من به حالیت بدبین بشم
30:11سحاممو ازش بگیرم
30:12زرین
30:13هم تو سالهایی زیادی زن حالیت بودی
30:16و هم من درسته؟
30:18هردمون خیلی خوب میدونیم که
30:22اون نسبت به جنس مخالف
30:24خیلی نقط زفداره
30:26اینطور نیست؟
30:26تو چی میدونی چی داریم ای که بیتربیت؟
30:34به نظرت نباید اینو پیگیری کنید؟
30:36ساکت
30:37ساکت
30:38دیگه حتی یک کلمم حرف نزم
30:41خیلی احمقی
30:49خدا ازت نگذره
30:59چطور تونستی همچین کاری کنی؟
31:03چطور تونستی با من این کار رو بکنی کما؟
31:06من همه چی رو ویل کردم اومدم در در خونت
31:08تو چی کار کردی؟
31:10یلیز
31:11به من دست نزن دستتو بکش
31:13بهتر حرف بزنی
31:14چی میخوای به هم بگی؟
31:16بعد اون کاری که کردی چه حرفی برای گفتن داری؟
31:18یلیز از من چه انتظاری داشتی؟
31:20هر بار که دستم رو به دستت دراز کردم
31:21برگشتی پیش شوهرت؟
31:23بعدش تصمیم گرفتی با زهر رو ازدواج کنی آره؟
31:26معلومه که این طور ریز
31:27پس چیه؟ ها چیه؟
31:28میخواستم بهت نشون بدم که هم فراموشت کردم
31:32هم ازت متنفر شدم
31:33با دستای خودت یه بار دیگه من رو دادی به حالیت اینجوری خوب شد؟
31:37چیه به غیرتت برخور؟
31:41از این به بعد هر بار که حالیت به من دست بزنه مقصرش توی
31:45ساکت شو؟
31:47مگه دروغ میگم
31:48من اومدم جلوی در خونت
31:50حتی نمیدونستم به حالیت باید چی بگم
31:52تو چی کار کردی؟
31:53حتی دهنتو باز نکردی حرف بزنی؟
31:55حتی فکر نکردی این دختر چی میخواد بگی؟
31:57یلیز بس کن دیگه
31:58رفتی نشستی کنار زهراجون سر میزه اختونم جلوی من
32:01برای این که برای سرت نیاد مجبور شدم
32:03واقعا ازت ممنونم
32:05خیلی به فکرمی
32:06دستت درد نکنه
32:07یلیز گوش کن اگه بخوایی
32:10من هیچی از تو نمیخوام
32:12از این به بعد حتی نمیخوام حرفتو بشنبم
32:14چون نمیتونی به حرفات عمل کنی
32:18سؤال اصلی اینه
32:23برای جواب این سؤال میتونیم این پنج میلیون رو جور کنیم؟
32:26تو این شرعه تمچین کاری غیر ممکنه آقا حالیت
32:28همین روزا زهره و کمال با هم ازدواج میکنن
32:35سرمایه کمال خیلی به درمون میخوره
32:37بله فکر میکنم همینطور باشه
32:39باید هر طور شده پول این آدم رو بدیم
32:41و از شرش خلاص بشیم
32:43تو هم باید مطمئن بشه که دیگه جلومون ظاهر نمیشه
32:47روزی که اومدم پیشت تو هتل سا پانجا
32:49حرفایی که تو بالکون به حالیت زدی شنیدم
32:51هیچ میدونی اون لحظه من چه حالی داشتم؟
32:55من بهت نگفتم بیا
32:56بله به حرف اینطور به نظر میدونی
32:58منظور چیه؟
33:01هیلیس فکر کردی من احمقم
33:03تو فکر کردی من نمیدونم دوستم داری؟
33:06اگه اینجوریه پس چرا میخوایی با زهره ازدواج کنی؟
33:09نکنه انتظار داشتی منتظر دختری باشم
33:11که میگه شوهره من بهتری نه؟
33:12ولی من اون آدم را ول کردم اومدم اینجا
33:14چون عشقم برام مهمتر بود
33:17اما تو چی کار کردی؟
33:20با این که ادعا میکنی دوستم داری منتظرم نموندی
33:22اگه واقعا دوستم داشتی
33:25یه عمر منتظرم میموندی
33:27اما این کار را نکردی
33:29این نیست خواهش میکنم نرو
33:32دستتو بکیش
33:33باور کن من بیشتر از تو عذاب میکشم
33:35مطمئنم که همینطوره
33:38اما نگرا نباش
33:39خیلی زود خوب میشی
33:41موسیقی
34:11باشه منم داشتم را میفتده
34:13هنوز را نیفتدی؟
34:15یه قرار و ملاقات داشتم باید اونو انجام بیده
34:17باشه پس من منتظر تمسیب بیارم
34:20باشه تو شرکت میمیرونید
34:22پسر منوم از کجایی؟
34:29ادم دیگه اومدم چی شده؟
34:31شروع شد
34:37خرس بزرگ شب وارد لونه گنجیش میشه
34:39ای خدا همینم مونده بود
34:41تو هم واسه من با رمز حرف بزنی چی میگه پسر نمیفهمن؟
34:44ای بابا بفهم دیگه
34:45داود امشب شام میره پیش زینم
34:47وای
34:49پس پازل داره تکمیل میشه برام خبر میبه سب کن
34:53ببین تو این اطلاعاتی که از من میگیری برای که میبری؟
34:55تو این اطلاعاتی که از من میگیری برای که میبری؟
34:57به که میخوایی بگی؟
34:58ما از کی دستور میگیری؟
34:59برای که کار میکنیم؟
35:00ها اینو بگو دیگه
35:01اون قسمتش خیلی پیچیدست
35:02اولش فقط خوهرم بود
35:03اما الان دیگه علیهان و هاکان هم اضافه شدم
35:06اما هیچ کدومشون از حضور اومیکی دیگه خبر نداره
35:09پس افاسه دو جمکان چون با کچکترین اشتباه بیچاره میشیم
35:12بیچاره میشیم
35:14مطمئن باش بیچاره بیچاره میشیم
35:16من برم سریع به هاکان خبر بدم
35:18باشه
35:19هاکان کجا سرمیست؟
35:20نمیدونم
35:21های بابا
35:23من بام
35:31کمال جون
35:33مطمئنی حالت خوبه عزیزم؟
35:35آره حالم خیلی خوبه
35:37نکنه از دست من دلخوری
35:39زهرا چرا باید از تو دلخور باشم؟
35:41تو که کاری نکردی؟
35:42خب نمیدونم
35:43دیروز اختمون به هم خورد
35:45یه لیز اومد با پدرم جر رو بحث کرد
35:47بعدش هم ماجرای ارین پیش اومد
35:49یه جورای انگار کائنات نمیخواستن ما با هم اخت کنیم
35:52تو که منو مقصر نمیدونی کمال جون؟
35:55زهرا خواهش میکنم از این فکران نکن
35:57چون خیلی نراحت میشم
35:58شرایط من هیچ ربطی با تو نداره
36:00پس بگو چرا نراحتی عزیزم؟
36:03خب من
36:05من به خاطر ارین قصر خوردم
36:07فکر کنم این مسئله منو خیلی اساساتی کرد
36:09وای قربونه بشم
36:14راستی کمال جون
36:15بابا گفت تاریخ عقدو مشخص بکنیم از من
36:18خوبه
36:20خوبه صحبت میکنیم خوبه
36:22البته اون گفت همین امشب خونه خودمون عقدو انجام بدیم
36:25اما چون دیروز خیلی خسته شدیم منم نتونستم جواب قطعی بدم
36:29دست درد نکنه کار خوبی کردیم
36:33خب چی بگم؟
36:37زهرا
36:38میگم حالا سر فرصت حرف میزنیم
36:41منظورت دقیقا چیه؟
36:44زهرا ما که الان با همیم چرا باید انقدر عجل کنیم؟
36:47شاید بتونیم بهرام ریزی بهتری داشته باشیم
36:50باشه قبول
36:51نگران نباش من خودم با پدرم حرف میزنم اصلا نگران نباش
36:54خیلی خوبه
36:56کمال
36:57کمال اصلا چطور هفتهی بعد یه جهش بگیریم میتونیم حتی با شرکت حرف بزنیم که تداروک ببینن خوبه؟
37:04آره خوبه چرا که نه؟
37:06عالیه
37:07پس من از الان کارا رو شروع میکنم
37:09اصلا این الان هیجان زده شدم
37:11اونجوری خیلی هل هلی میشد قاره
37:13پس من با پدرم حرف میزنم خوب؟
37:15باشه
37:17با پدرم حرف میزنم خوب؟
37:19باشه
37:20بهت خبر میدم میبینمت
37:23بیا
37:25بابا جو میتونم بیام داخل؟
37:27بیا
37:35بابا جو میتونم بیام داخل؟
37:37آره بیا دخترم یه بشیم
37:41الان پیش کمال بودم
37:43در مورد مراسم عقد حرف زدیم
37:46خب چی شد؟
37:48دقیقا زمانشو مشخص نکردیم یعنی قطعی نشد
37:51چطور مشخص نکردیم؟
37:53چی این حق به شما داد؟
37:55میتونم بپرسم؟
37:56خب ما دوتا دلمون نمیخواد همینچه یه هایی باشه
37:59منم میخوام تداروک ببینم بابا جو
38:01تداروک برای چی دخترم؟
38:03مگه قبلا تصمیم نگرفتیم؟
38:05بابا حالا مگه چی شده؟
38:07میخواستی چی بشه زهرا؟
38:09دخترم؟
38:11واسه چی بدون مشورت با من همچین تصمیم میگرفتیم؟
38:14گفتی میخوام ازدواش کنم؟
38:15منم حرفی نزدم گفتم باشه
38:17الانم میگی میخوای عقب بندازم؟
38:19نه عقب نمیدازیم بابا جو ما نمیخوایم عقب بندازیم فقط نمیخوای مجلعی باشه
38:23این پیشنهادی کی بود؟
38:24نه هر دومون با هم به این نتیجه رسیدیم
38:27همین الان باید نظرتون عوض کنید
38:30هرچه زودتر باید ازدواش کنید
38:32تداروک برای چی؟
38:34تو اولی فرار کردی ازدواش کردی؟
38:36الان میخوای تداروک ببینی؟
38:38باشه باشه بابا جو من با کمال حرف میزنم باشه
38:41همین الان حرف بزن
38:42تا دو روز دیگه باید مراسم عقب انجام بشه
38:45فمیلی زهرا؟
38:46بله
38:47دوبله شده در اشتریو جمی
38:49پس بهتره من برم
38:51آره بهتری بری
38:51آخه چطور ممکنه
39:06باز خودشون تصمیم گرفتن
39:08حقا همینو چم داشتن
Recommended
40:58
|
Up next
39:49
46:13
3:30
38:28
41:04
42:08
43:21
43:37
42:18
44:07
45:26
40:41
41:31
43:18
43:00
44:22
45:22
41:46
36:53
39:55
Be the first to comment