- 3 weeks ago
زندگی یلدیز با ملاقات با اندر آرگون تغییر میکند. خواهرش زینب کار در شرکت علیهان، شریک خلیل، را آغاز میکند. در حالی که یلدیز در تلاش است تا به آرزوهایش برسد، زینب به دنیای جدیدی وارد میشود که با اتفاقاتی روبرو خواهد شد که هرگز تصور نمیکرد...
یلدیز و زینب دو خواهر هستند که بسیار یکدیگر را دوست دارند. یلدیز از جوانی همیشه آرزوی ثروتمند و محترم شدن را داشته است. یلدیز به عنوان پیشخدمت در یک رستوران محبوب در میان جامعه اشرافی کار میکند و زینب نیز در یکی از شرکتها به عنوان کارمند فعالیت میکند. زندگی یلدیز با پیشنهاد زنی از جامعه اشرافی به نام اندر آرگون تغییر میکند. اندر به دنبال زنی است تا از شوهرش خلیل آرگون خلاص شود و بتواند با معشوقش زندگی کند، و یلدیز را برای این کار انتخاب کرده است. اندر به یلدیز میگوید که باید شوهرش را فریب دهد و در عوض پاداشی دریافت خواهد کرد. یلدیز این پیشنهاد را که نقطه عطفی در زندگیاش است، میپذیرد. شرکتی که زینب در آن کار میکند، توسط یک تاجر ثروتمند به نام علیهان خریداری میشود. علیهان و زینب تفاوتها و تضادهای زیادی دارند، اما این تفاوتها به مرور زمان به تعاملات مهمی تبدیل میشود. اما آنچه که یلدیز و زینب نمیدانند این است که علیهان شریک خلیل و برادر شوهر دوم اوست. بنابراین، تصمیمات آنها نه تنها بر زندگی خودشان تأثیر میگذارد، بلکه زندگی یکدیگر را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
بازیگران: طلعت بولوت شوال سام اونور توناج ادعا عچی سفدا ارگینچی شفاک پكدیمیر ایرم كاهیااوغلو باریش آیتاج سینان اروجلو نیلگون ترکسور کیوانچ کسابالی
سناریو: ملیس جیولک و زینب گور تولید: MEDYAPIM
یلدیز و زینب دو خواهر هستند که بسیار یکدیگر را دوست دارند. یلدیز از جوانی همیشه آرزوی ثروتمند و محترم شدن را داشته است. یلدیز به عنوان پیشخدمت در یک رستوران محبوب در میان جامعه اشرافی کار میکند و زینب نیز در یکی از شرکتها به عنوان کارمند فعالیت میکند. زندگی یلدیز با پیشنهاد زنی از جامعه اشرافی به نام اندر آرگون تغییر میکند. اندر به دنبال زنی است تا از شوهرش خلیل آرگون خلاص شود و بتواند با معشوقش زندگی کند، و یلدیز را برای این کار انتخاب کرده است. اندر به یلدیز میگوید که باید شوهرش را فریب دهد و در عوض پاداشی دریافت خواهد کرد. یلدیز این پیشنهاد را که نقطه عطفی در زندگیاش است، میپذیرد. شرکتی که زینب در آن کار میکند، توسط یک تاجر ثروتمند به نام علیهان خریداری میشود. علیهان و زینب تفاوتها و تضادهای زیادی دارند، اما این تفاوتها به مرور زمان به تعاملات مهمی تبدیل میشود. اما آنچه که یلدیز و زینب نمیدانند این است که علیهان شریک خلیل و برادر شوهر دوم اوست. بنابراین، تصمیمات آنها نه تنها بر زندگی خودشان تأثیر میگذارد، بلکه زندگی یکدیگر را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
بازیگران: طلعت بولوت شوال سام اونور توناج ادعا عچی سفدا ارگینچی شفاک پكدیمیر ایرم كاهیااوغلو باریش آیتاج سینان اروجلو نیلگون ترکسور کیوانچ کسابالی
سناریو: ملیس جیولک و زینب گور تولید: MEDYAPIM
Category
📺
TVTranscript
00:00زرین؟
00:30بهترین قسمتش همینجاست
00:37اولین ترخ اجراییم رو با انتخاب پنج تا نماینده شروع کردم
00:42شما رو با نماینده ارشد شرکت هوای فالکون آشنا میکنم
00:54زینب بیلماز
00:56زینب بیلماز
01:26زینب بیلماز
01:56من زیاد خوب نیستم
01:58حق داری
02:00اتفاقا برای همین خواستم بیایی اینجا
02:03منظورتون چیه؟
02:07یه پیشنهاد برات دارم که حالتو خوب میکنه بیارم
02:12چه پیشنهادی؟
02:15آقا حالیت
02:17دوست دارم پیشنهادو شخص اصلی بهت ببین
02:20سلام زینا
02:21سلام
02:22خوش اومدی
02:22خیلی ممنون
02:23میخوام سری برم سر اصل مطلب
02:26زرینگ سری سهم داره که به نام علیهانه
02:30اولی کار اینه که
02:32اونا رو از علیهان پس بگیریم
02:34و میخوام تو مدیر اصلی باشی
02:38چی؟
02:40من؟
02:42من اصلا متوجه نشدم چرا من؟
02:46برای این که علیهان باید ببینه کی قوی تره
02:50اگر نشینی برای حملهی که تو شرکت کردی کافی نیست
02:53باید عذاب کشیدنشو ببینیم
02:56و فقط تو میتونی از پس این بر بیایی
02:59اصلا فکر نکن که نمیتونی من همیشه پشتم
03:01منم با حالت موافقم سینم
03:05باشه
03:11قبول میکنم
03:14باورم نمیشه
03:16من فکر نمی کردم به این صادقی راضی بشی
03:19اگه این اتفاقا نمی افتاد بله همینطور بود
03:23اما
03:25سختی آدم رو تغییر میده
03:28منم تغییر شده
03:30کار درست میکنی زینم
03:31هر کسی باید تاوان کارشو پس بده
04:00از همکاری هر دوی شما ممنونم
04:02حق به حق دار رسید
04:04تبریک میگم
04:08امشب این رو جشت میگیریم
04:09پس برامریزی کنید
04:11همچین چیزی چطور ممیکنه
04:24نمیدونم هاکان بعدن حرف میزنیم
04:28به بخش دگه مهم نبود
04:41مزاهمتون نمیشدم
04:42مشکلی نیست
04:43باید بگم امروز روز پیروزی شما بود
04:46آقا حالیت
04:47قطعا همینطوره
04:49شک داشتی که پیروز میشین؟
04:52نمیشه گفت شک داشتم
04:53اما خب یکم تردید داشتم
04:55فکرشم نمی کردم
04:56بخوایی زینب خانمو به عنوان نماینده ارشد انتخاب کنین
04:59متین
04:59تو شرکت همه چی تحت کنترول منه
05:03انتخابه اون به عنوان نماینده ارشد
05:05یکی از جزئیات کارمه
05:07پستی که به اون دادم
05:08یه تنبیه بزرگ برای علیهانه
05:11اتفاقا وقتی تو جلسه دیدمشون
05:13اینو متوجه شدم
05:14مثل همیشه حیرت زدم کردیم
05:17خیلی ممنونم
05:19باید بدونی به دشمنت
05:21از کجا ضربه بزنی
05:22اینم از این
05:22خیلی ممنونم
05:24من ازت ممنونم
05:25هنوزم باورم نمیشه
05:29رسمن افتادیم تو دام خوهر تو علیهان
05:31هندرتا که میخوایی همون حرفای تکراری رو بزنی
05:36آخه علیهان
05:38تو چطوری میتونی اینو قبول کنیم
05:40من هنوزم نمیتونم این موضوع رو حضمش کنم
05:43چند ساعته داریم همین حرفا رو میزنیم
05:46بهتر دیگه کشش ندیم
05:48چیکار کنیم هاکان جون
05:49میخوایی لیوان آب بخوریم دلمون خوه نکشه دوست داری آره
05:52واقعا که
05:54میخوام با خوهرم حرف بزنم
05:59ببینم الان دیگه چی میخوایی بهش بگی
06:01اتفاقی که نباید میفتاد
06:04افتاده
06:04میدونی که اون سال هاست آشق حالیته
06:06با یه حرفش رفت تو تیم اون تموم شد
06:08خوهرم چون از دست من ناراحت بود
06:10همچین کاری کرده این رو میفهمیم
06:12چه فرقی میکنه علیهان
06:13اون انتخابش رو کرده
06:15درست زمانی که فکر میکردیم سهم دست ما
06:18سیه ها ورق برگشته
06:19اندر کافیه
06:20مخصوصا الان که زینب مدیر اصلی انتخاب شده
06:25یعنی این که میخواستن از پوش به ما خنجر بزنن علیهان
06:27آره خوه
06:29اگه زرین انقدر آقل بود
06:31این همه سال چرا این کار رو نکرده بود
06:32این رو نمیتونم درک کنم
06:34مطمئنم پیشناد حالیت بوده که زینب رو بیارن تو این کار
06:37خوهرم همچین کاری نمی کنه
06:38حالا تو اینطوری فکر کن
06:40اصلا زینب کی هست
06:41مطمئنم زرین گفته وگرنه حالیت که اونو خدید نمیگیره
06:44بهترین روش سو استفاده از علیهان زینبه
06:47اینو خوب میدونه
06:49اینجوری میخواست نشون بده که این ازدواج ساختگی شمارم قبول نکرده
06:53اشتر خدا ولم کن
06:54میخواد باور کنه میخواد باور نکنه
06:56من از حالا به بعد زن رسمی علیهان هستم
06:59همه هم باید اینو باور کنن
07:01حتی حرف سدن در مورد این ازدواج
07:03برای حالیت یا آبرو ریزی بزنید
07:04از کانید دیگه
07:05دلم نمیخواد راجع به این چیز رو حرف بزنیم
07:10راکه
07:11حالا چی کار کنیم تو اینو بگو
07:14هر کاری لازم باشه میکنم
07:19اون روی سگ منو بالا نیاریم
07:24خیلی خوب پس من دیگه برم
07:38آلی شد
07:41تو هم برم
07:43منم تا صبح برای خودم توی خونه میچرخم
07:45و دیوونه میشم
07:46روانی میشم
07:47ای خدای من
07:49بخش دلم خانک شد
07:51یه بار دیگه قیافه ی علیهان و اندر رو برام تعریف کنید
07:54خوشم اومد
07:54ولی
07:55ضربه ای زدیم که هیچکی انتظارشو نداشت
07:59من دلم برای دایی میسوزه
08:02چرا دلت میسوزه؟
08:05داییت با اندر دست به یکی کرده
08:07برای اینکه منو نابود کنن
08:08تو باید کنار پدرت باشی
08:11لیلاجون لازم نیست برای دایی دل سوزی کنی
08:15تازه اتفاقا شاید این قضیه بتونه به نفع داییت باشه
08:18ممکنه تو این مدت سرعق بیاد و
08:21به فهم این ازدواج احمقانه کار اشتباهی بوده
08:24زهر اینجون درکت میکنم که چرا تو این کار دخلت کردی
08:27خب بلاخره همیچه ارسیه پدرت بوده
08:29فقط اینکه چرا زینب شد مدیر کل اینو نمیفهمم
08:33چی شده زهر جون نراحت شدی؟
08:36من اینجوری سلاح دیدم
08:38زینب هم اینو قبول کرد
08:40چه جاله
08:42اصولا میگن انتقام مثل قضاهای یخ زده است
08:45اما برای تو خیلی داغ بوده
08:47آره عزیزم ما یه سوپ داغ درست کردیم
08:49سریع بخوردش ددیم
08:50بری این پسرم حالت خوبه؟
08:57خوبم بابا جون
08:58من میرم پاییم
09:00نمیخوای شب بخیر بگی؟
09:05این کار اریم حالش خوب نبود
09:07تفلکی چطور میتونه خوب باشه
09:09بعد از اون کاری که مادرش کرد
09:11منم دلم هراش میسوزه
09:13لازم نیست دلت بسوزه
09:16پسر من خیلی قویه
09:17پدرش مثل کوه پشتشه
09:20برم ببینم چه شده
09:24خیلی خوبه
09:30عجاب اتحادی
09:31زرین
09:32از کار تو هم خیلی تعجب کردم
09:34چرا جلی بابا این حرفو نزدی؟
09:37اولش هی پشت سر دختره حرف میزدی
09:40اما حالا داری ازش حمایت میکنی
09:42این حرف آمال گذاشته
09:46بله بله میدونم
09:47این که کاملا مشخصه
09:49از شما هیچی بعید نیست
09:50زهر و جون
09:51اگه خیلی دوست داری
09:52برو تو تیمه علیهانو اندر
09:54چی میخوایی بگی؟
09:55آخه از حضور زینب خیلی نراحتی
09:57گفتم شاید دلت برای اونا سخته
09:59منم واقعا درکت نمی کنم
10:02سهرباز اگه من باشم
10:03یه چیزی
10:03چون دا این یه طرف مجرس
10:05ولی تو داری از کی دفع میکنی؟
10:11بابا از دست مامانم
10:16خیلی نراحتم بعد این که
10:17با علیهان ازدواش کرد
10:18الانم داره سعی میکنه
10:19کارت رو ازت بگیر
10:20مادرت زن حریسیه پسرم
10:22از اولشم سعی کردم اینو بهت بفهمونم
10:25ما تازه طلاق گرفته بودیم
10:27مادرت ما رو ویل کرده بود و رفته بود
10:29تو اون روزا چون تو حرف مادرت رو بوش میدادی
10:31من نمیتونستم کاری بکنم
10:34من میدونستم که قرار همچی اتفاقایی بیافته
10:37آخه چرا مادرم میخواد به ما صدمه بزنه؟
10:39چون بخواستش نرسید برای همین
10:41پس من چی میشم میمسد؟ آخه چطور ممکنه؟
10:44عزیزم مادرت اصلا زن منطقی نیست
10:46اون اگه عقل درست حسابی داشت
10:48نمیرفت با علیهان زواج بکنه
10:50چشمای اون هیچ چی رو نمیبینه پسرم
10:55اینقدم اخواتو نکن تو هم
10:57ببین با عنوان پدرت من همیشه پشتتم
11:00میدونم بابا جان
11:02اگه میدونی پس این چه قیافه هیه؟
11:04اصلا بهت نمیاد
11:06خب دیگه پسرم
11:07بهش فکر نکن
11:09آی زینب جون بهت افتخار میکنم
11:17مدیر کل شرکت به اون بزرگی شدی
11:21به چی میخندی زهرا؟
11:22هی میخوام هیچ چی نگم
11:23ولی نمیتونم جالی خودم رو بگیرم
11:25زینب جون ببخشین دوست ندارم ناراحت بشی
11:27اما بگو دیگه حتی قل تو بگو
11:29بگو که این لطفا زهرین و پدرم در حقیت کردن
11:31مگه ماجره این نیست
11:33حالا نمیدونم تو چرا به خوهرت افتخار میکنی
11:35من اینو نمیفهمم
11:37درسته ممکنه ما در حقش لطف کرده باشیم
11:39اما هر دومون رفتار زینب و تو کار دیدیم
11:41اینم خوب میدونیم که
11:43اون چقدر به کارش متحده
11:45ما مجبور نیستیم چیزی رو به کسی ثابت کنیم
11:47اجازه بدیم ببینیم چه اتفاقی میفته
11:49بعدش میچینیم حرف میزنیم
11:51تو یه مورد واقعا بهت افتخار میکنم عزیزم
11:53خیلی زود یاد گرفتیم مثل یه رئیس حرف بزنیم
11:55خیلی زود یاد گرفتیم مثل یه رئیس حرف بزنیم
11:57تو خانوادمون جنتیکیه
11:59خیلی زود خودمونو با همه چیز
12:01آپدیت میکنیم
12:03آره تو این شکی نیست
12:05مامانچون
12:07حالا چی میشه؟ یعنی با دایی قهر کردیم؟
12:09دیگه نمیتونم داییو ببینم
12:11من نگفتم با دایی ترف نزن
12:13اما بعد از این همه اتفاق اگه هنوزم میخوای ببینیش
12:15دیگه نمیدونم چی بگم
12:17از از اصدخون جدا نمیشی
12:19اشکالی نداره تو برو دایی تو ببین
12:23البته اگه از اون زن جدا بشه
12:25و بیاد
12:27معذرت خواهی کنه شاید اون موقع بشه
12:29یک کار کرد
12:31امیدوارم این اتفاقم یفته
12:33میدونین چیه چیزی که بیشتر از همه برای من جالبه
12:35شرکت فالکنه
12:37تصورشو بکنین زینب و علیهان
12:39هر داشون تو یه موقعیت هستن
12:41اگه داری عذیت میشی خب تو هم برو شرکت
12:43ولی میترسم با اون قدم نهست همه جا رو بباد بزن
12:47درست حرف بزن
12:48ای بابا بس کنین دیگه
12:50مگه دروق میگم
12:51دو روز برای کار رفت شرکت پدرش نزدیک بود
12:53شرکت به اون بزرگی رو ورشکست کنه
12:56زهرا بدقدم
12:57بایی نیست که تو خیلی خوش قدمی
12:58از وقتی که پا تو گذاشته اینجا بدبختی ولمون نکرده
13:01زر این دست درد نکنه واقعا
13:05حسله یه هیچ کدومتون رو ندارم
13:07میرم به خوابم
13:08ای بابا
13:11مگه من چی گفتم
13:12این همیشه همینجوریه همش بایش سر و کل نمیزنم
13:16من حساب نداریم
13:31چطوری تونستین با من همچین کاری کنیم
13:49علیه ها
13:59خوابیدی؟
14:01اگه اجازه بدیم میخوام به خوابم اندر
14:03چه شده؟
14:04حسلم خیلی سر میره
14:09تو همیشه اینقدر زود میخوابی؟
14:11حسلمت سر میره
14:12خب برو بیرون خوش بگذارم
14:14نمیشه
14:14من دیگه یه زن متعهلم
14:16تنهایی نمیتونم برم بیرون
14:17میگم بهتر نیست
14:19این قضیه ازدواج رو جدی نگیری؟
14:22خب ظاهرن تنها امیدم همین بود
14:28چی کار کنم؟
14:30بگیر بخواب اندر
14:32بگیر بخواب باشه؟
14:34باشم
14:35خیلی ممنون
14:49دارم میمیرم
14:55دارم میمیرم
14:56به خودم منم دارم میمیرم
14:58شست ببین منو
14:59پردو نریم شرکت
15:01کل روزو بخوابیم
15:02غزم از همسوه میگیریم نه؟
15:04از کلسون مگه نه؟
15:05وای چه خوب میشه
15:06نریم بابا
15:08آله نریم سر کار
15:10نمیشه جانه
15:11امکان نداره
15:12زینبم از کار استفاداد
15:14من باید تون شرکت جاپای خودم رو محکم کنم
15:16الان موقعیت خیلی خوبیه
15:18اقبتوه آره
15:19پس تو برو من
15:21بگیرم به خواب
15:23اوه دیگه چی؟
15:24زرنگ بازی در میاری؟
15:26نه خیلی نمیشه
15:27تا آخرش با همین داداشت
15:28اصلا خوشم نمیاد
15:29اتفاقا اصلا خوشم نمیاد
15:30از چی؟
15:31از همین کاره که باید تو تایش با هم باشی
15:33من دوستانم تکپر بشم
15:34نه خیلی جونم از این حرفا نداریم
15:35ما با هم این کار رو شروع کردیم
15:37فهمیدی یا نه؟
15:37رشت قلم پام میشکست
15:39آمادم
15:42پسرم
15:43تیپم خوب شده؟
15:45خیلی خوب شدم اگه نه؟
15:48چی میشه کرد؟
15:50مقصر خودش بود
15:51تخصیل خودش بود عزیز دلم
15:53پسر خوبی باش خوب؟
15:56بعدن میبینم ات
15:57صبح بخیر
16:08صبح بخیر خانم
16:10صبح بخیر
16:10امیر ببین کی اومده؟
16:12کی اومده؟
16:13اه؟
16:13آبجی کلتون؟
16:14خاتمه درست کردم
16:16برای شما هم آورده
16:17خوب کاری کردی
16:17دست درد نکنه
16:18بفرمان
16:19یعنی چی آخه؟
16:22دست درد نکنه
16:24سدی جانه ره
16:25خواهش میکنم پسرم نوشه جان
16:27اینقدر هول بودم
16:29یادم رفت بگم
16:30پسرموی من آره اشگاه داره
16:32کاری داشتیم بریم پیش اون تارف نکنی
16:33نمیگم بهتون تخفیص بده
16:35باشه اونجا آقا هم هست؟
16:36آره پسرم اونجا مردون زنونه مختلطه
16:38آره راست میگین
16:40اتفاقا یه زن رو دیدم داشت از اونجا میومد
16:42بیرون خیلی افادهی بود
16:43همچنین دیرفه میگرف انگار نه انگار
16:44که با پنج ریل رفت آرشگاه
16:46آره میدونم چه کسی رو میگی
16:49اون نریمانه همیشه همینجوریه
16:50چی میگی بابا میدم اومد تو دهنه
16:52آره چی بخوردیم؟
16:53چجوری بخورم؟
16:54این افاد چیه میزنی اول سو؟
16:56بلکن بابا
16:58خدای اینه اینجا چی کار میکنن؟
17:01در باز کنین ببینم
17:02سلام
17:06یعنی تو این شهر خونه دیگه نبود که بریم؟
17:09همسایه شدیم زینب جون خوبه نه؟
17:10چطوری همسایه جون؟
17:12اینجوری جفتتون رو ببرن
17:13آه ها
17:14میگم این دختره رو یه جایی دیدم ها
17:18دیدی بهت گفتم؟
17:21شما ها مگه چند وقته اینجایی که اینجوری با کلستوم سمیمی شدیم؟
17:25اونشو دیگه ما خودمون هم نمیدونیم
17:26اولش با درمه ازمون دلبریکت
17:28بعدشم که دیگه جز قضاهایی اون هیچی نمیتونی بخوریم
17:31اینجا هم که معلوم نیست چه خبره
17:33مثل مسافرخونه شده
17:35ولی مهم نیست من شلوقی رو دوست دارم
17:37خیلی خوب حالا که دیگه اومدین ولی گوش کنین
17:40حق ندارین تم به دقیقه بی این خونه من
17:41فهمیدین به خودم میذارم از اینجور میرم
17:43خیلی خوب تا هم چرا شلوقش میکنیم
17:46ای نا نایی کردی بری سر کار
17:49خربونش برم
17:51آره آره بخندین
17:55حالا بهتون نشون میدم
17:56آب جی جون نراید نشون
18:00خیلی بد میاده
18:00عزیزم خیلی
18:02اینم به خدا دیبونه شده
18:04اینگار کار و زندگی نداره بس خودش تیپ زده
18:07رفته دو کوچه خیابون فردا پس فردا ببینم پشت فرمونش است
18:09اصلا ترجب نمیکن
18:10آره
18:11ببینم اخراج که نشده
18:12بعدا برود میکنم
18:14آره قصهش درازه
18:16باید تعریف کنی آ
18:17میدونی از چی ترجب میکنم
18:22از این که زرین تمام سهمشو از علیهان گرفته داده به پدرم
18:25تازه زینب هم به عنوان رئیس انتخاب کردن
18:28آره اوزای بدی شده
18:31راستشو بخوای منم دیگه فکرم به اینجا نرسیده بود
18:33کار یلدیزه
18:35خدا میدونه چی کار کرد که خوهرش شد رئیس
18:37حتما منتظر این فرصت بوده که بلاخره گیرش اومد
18:40یعنی تو میخواید بگی تو اینجور موارد اقا حالیت از یلدیز هر شنوی داره
18:44تو نگاه نکن بابی من اونقدر جدیه
18:46خیلی از یلدیز حساب میبره
18:48البته بعید میدونم اما چی بگم
18:51فکر هرکی که بوده دمشکم
18:53نمیشه از حق گذشنه
18:54ما زربه بری به علیان زنم
18:55اونم چه زربه ای از یه طرف خوهرش
18:58از یه طرفم زینب
18:59اتفاقا منم از همین تجرب میکنم
19:01زینب چطوری این کارا قبول کرد
19:02بای کمال من نمیدونم که چرا همه همین حرفو میزنن
19:06خب یلدیز هر طوری هم که باشه
19:07زینب هم همون شکلی دیگه اونا با هم خوهر اندلی نمیشه
19:10چون زینب دختر خوب و آرومیه
19:12شخصیت خوبی داشته باشه
19:13به نظرم که این طوری نیست
19:14زهرا من زینبو خیلی خوب بیشنسم
19:17به نظرم دلش خیلی شکسته که همچین پیشنهادی ها قبول کرده
19:20باشه اصلا به ما چه
19:22دیگه دوست ندارم در مورد این دختر حرف بزنم
19:24باشه
19:25حالا تو چه رنگ در ثابت خورده
19:30فکر نمی کنم این قضیه برای تو زرری داشته باشه
19:33تو اون مورد سخت در اشتباهی کمال جون
19:35یعنی هرچقدر که زینب تو شرکت قوی تر بشه
19:38صده یلدیزم تو خونه بالاتر میره
19:40متاسفانه این قسمتش بده
19:42باورم نمیشه یلدیز کاری کرده باشی
19:46که انقدر ازش متنفر باشی
19:47یلدیز که بتونه با من کاری بکنه
19:50من فقط از دسته کاراش اصابی میشه
19:53زهرا
19:53تو انقدر قوی هستی که خیلی خوب
19:55از پس همه اینا برمی آی
19:57به نظرم دیگه این حرف ها نزم
19:58تو هم خوب من روان شنسی میکنیم
20:02بلاخره یکی باید این کار با کنه دیگه
20:04ببینم کمال
20:09تو که از من خسته نمیشی نه
20:11نه چرا این حرف رو زدی
20:14چه میدونم آخه
20:15مثل دختره دیگه نیستم برای همین پرسیدم
20:18چون اگه خسته بشی منم ناراحت میشم
20:21زهرا من از شرایتم خیلی رازیم
20:27خوش امدی زینم
20:36خیلی ممنون
20:37بشین لطفا
20:40خوب
20:43قبل از این که کار تو شروع کنی
20:45دلم میخواست تکلیف یه سری چیزا رو شد
20:47بله درست میگین
20:48ما توی مسیری قدم برداشتیم
20:51و اواقع به شم باید با هم قبول کنیم
20:53بله میدونم
20:54هر حرفی که بزنید برای من اهمیت داره
20:57میدونی که ما زنا خیلی احساساتی هستیم
21:00گاهی وقتا ممکنه نتونیم مقابل احساسمون بیستیم
21:04خودت که میدونی من عاشق حالیت هستم
21:06و اینم میدونم که تو
21:08علیهانو خیلی دوست داری
21:10و راستش از این میترسم با گذر زمانی مسئله به کارمون صدمه بزنه
21:14زهرین خانم درست میگین
21:16من علیهانو خیلی دوست دارم
21:18اما اونقدر از دستش ناره حتم که غیر ممکنه ببخشمش
21:22برای همین این نمیتونه لطمی به کارمون بزنه
21:25البته اینم بدون که این کاری که داریم میکنیم به نفع خود علیهانم هست
21:30و اصلا نجازه نده از دوست ساشتنه تو استفاده کنه
21:32این برای گذشته بود
21:35الان دیگه ممکن نیست
21:36امروز از شرکت حالیت برای شرکت هوایی فالکون
21:43یه ایمیل رفت
21:45موقعیت تو بهش اعلام کردن
21:47اتاقتو آماده کردن و قراره براتی خونه اجاره کنن
21:51و همینطور یه ماشین روننده در اختیارت بذارن
21:54زهرین خانم واقعا لطف دارین
21:57من مشکلی با اتاق ندارم اما میشه خونه ما عوض نکنه
22:00مطمئنی؟
22:01هر جا که دلت بخواد میتونی زندگی کنی؟
22:03میدونم خیلی ممنون اما
22:05من خونمو خیلی دوست دارم چون به اونجا عادت کردم
22:08ترجیح میدم عوضش نکنم
22:10باشه
22:11اما اجازه بده برات یه کاری بکنم
22:13حد اقل ماشین رو قبول کن
22:15باشه؟
22:16باشه قبوله
22:18خوبه
22:19من یه عاشنایی دارم اول با اون صحبت میکنم
22:22بعد با تو تماس میگیرم
22:23به حالیت همه اطلاع میدم
22:24باشه ممنون
22:26خیلی خوب ممنونم
22:28منم ازتون ممنونم من دیگه برم
22:30باشه
22:30خدیجی خانم لطفا که تو زینب خانمو براشون بیار
22:39خیلی ممنون
22:41واقعا ازتون ممنونم
22:44من از تو ممنونم
22:46برات آرزوی موفقیت دارم
22:49خود نگهت
22:50خودحافظ
22:51منم داشتم دنبال کسایی میگشتم که از پشت بگم خنجار زدن
22:59خوده نگهت دار
23:00مارقه به خودت باش
23:01به سلامت زینبیل ماست
23:03چیزی هست
23:04بذار بهت بگم
23:06خیانت هست
23:07تله هست
23:07هر چی که بخوای هست
23:09دیگه چی میخوایی؟
23:10متاسفانه فیلن بخ ندارم
23:11یعنی نمیخوایی منو دوت کنی
23:15بیام دخل
23:16باشه بیام
23:19خوش امدید
23:33میشه لطفاً یه لیوان آب برام بیاریم
23:35اوه
23:37میبینم که دونده ماراتون خونه ما هم اومد
23:40چطور بود
23:41عالی بود
23:43تو کل عمرت قدم از قدم بر نداشتی
23:47حالا انگار مشعل اولمپیکو دادم دستت که اینجوری را افتده تو خیابون با حرس و بله میدوی
23:52چه میشه کرد؟
23:54آخه الان دیگه تنهایی را نمیرم واسه همین خیلی برام لذت بخش
23:58به نظرم زیاد عادت نکن چون معلوم نیست آخرش چی میشه
24:02منظور چیه گیل دیز؟
24:04خوبه ممکنه سرما بخوری؟
24:07پاتلیز بخوری؟
24:08میگم که عادت نداری؟
24:09بله دیگه تو هم که از خودته؟
24:11وای دور از جون
24:12یه دست فکر کنم بد نیست تا هم با همون بیایی بریم پیاد روی هم؟
24:17چرا؟
24:19چون آبا هوا تو هوا از میشه
24:20اکسیژان حالتو خوب میکنه
24:21اینطوری شاید دیگه از این فکره احمقانم نکنی
24:24ممنون از لطفه تو هوا یه سر پیاد روی نمی کنم
24:26البته این فقط پیشنهاد من باید فکر نکنم کمال راضی بشه
24:30چون از تو خوشش نمیاد
24:31شما در مورد من حرف میزنی؟
24:33خیلی خوششنسی زهرم
24:35خدا رو شد که من هستم
24:37وگرنه در مورد چی میخواستین حرف بزنیم؟
24:39امشقین اعتماد به نفستم یلدیس ها
24:41پس چی؟
24:50من برادر تو هم
24:51هر کاری هم که کرده باشم نباید اون کارو با من میکردی
24:54جدی میگی؟
24:55آره
24:55اتفاقا تو باید از همون اول همه چیو به خوهرت میگفتی
24:58مخصوصا واسه یه همچین تصمیم مهمی
25:00من برای خودم دلیل دارم
25:03بله دلائل تو میدونم
25:04دوست داشتی حالیت دوبارم باشی
25:06من مثل اون نیستم مراقب حرف زدن توش
25:09چرا بهت بر میخوره علیهان؟
25:10مگه دروغه؟
25:12مگه نمیخوای به جایی قای حالیت برسیم؟
25:14با زنش ازدواش کردی جایی اونو بگیری
25:16دیگه میخواستی چه فکری بکنم؟
25:17آره جی مراقب حرفایی که میزنی باشت
25:18دیگه دریزی رو دروی میکنی سوکرد
25:20نشری بعدی چیه؟
25:21هر پونزه سال یه بار با یکی ازدواش کنی
25:23یه بچه پس بندازی؟
25:24من حالیت نیستم
25:26اونقدر بیشرف نیستم که بزن
25:28سمیمی ترین دوست خودم نظر داشته باشم
25:31چی داری میگی؟
25:33تو میدونستی مادرمون با حالیت رابطه داشته؟
25:38تو چی داری میگی؟
25:40درست شنیدی؟
25:42میدونستی مادرمون با حالیت رابطه داشته
25:44یا این که طورم بازی دادن
25:46این حرفا چیه میزنی؟
25:48این حرفا رو از کجا آوردی؟
25:50کی این حرفا رو کرده تو کلر؟
25:52وقتی بچه بودم اونا رو دیدم
25:54میفهمی؟
25:55از ترسم به هیچ کدومتون نتونستم حرفی بسنم
25:57ساکت شد دیگه داری مزخ رفتی
25:59اون مرد حالیت بود
26:00علیهان تو زده به سرت؟
26:02چطور میتونی همچین چیزی رو باور کنی؟
26:04از ساعت تو دست شناختنش
26:06فهمیدی؟
26:14اندر با تو چی کار کرده علیهان؟
26:18مغزه تو با چه حرفایی پار کرده؟
26:20اندر به من حرفی نزده اینو بفهم
26:22اون چشماتو باز کن بسه
26:24باورم نمیشه علیهان
26:25تو داری در مورد پدر خوهرزاده خودت حرف میزنی؟
26:29پدر خوهرزاده من یه آدم کسی به حرزه یه حوصبازه
26:33حیف از اون همه زحمتی که برای تو کشیدم
26:35ای کاش میموردم و این حرفا رو نمیشیدم
26:38از خانه من برو بیروم
26:39این حرفو به هم میزنی؟
26:41بهت تبریک میگم
26:43هر وقت که این کار تمام شه
26:45هیچ کدومتون نمیتونین تو چشم نگاه کنین
26:47حالا میبینیم
26:48بارا بیرون از خانم بارا بیرون
26:51بیتر بیت
26:56بیتر بیت
27:04صبح خیر زینه تبریک میگه صبح خیر
27:07بخیر
27:09آه ببخشی با هم گفتم زینب خانم از روی عادت گفتم
27:11مهم نیست نازلی ما با هم دوستیم
27:13میخوای اتاق جدید تو ببینیم
27:14آره ممنون
27:25چطور خوشت اومد؟
27:29آره خیلی خوش دید
27:31پس من برم وسائل تو بیارم
27:32باشه
27:33الان برمیگردم
27:34برمیگردم
28:04اخه دختر بیچاره
28:06اه بابا
28:08چه بعد اشقمون داره میره
28:10آخه ای دختر بیچاره
28:20ای بابا
28:21چه بد عشقمون داره میره
28:24هوای هیولای موسفی داره میاد
28:34اینجا چی کار میکنه
28:36منم نمیدونم اما اینجا بودنش اصلا علامت خوبی نیست
28:39اصلا به روی خودت نیار
28:41خوش اومدین
28:42ممنونم
28:42سلام خوش اومدین
28:45حالت چطوره
28:46خوبم ممنونم شما چطوری
28:47ممنونم خوبم
28:48بفرمایی
28:49چیزی میل دارین
28:50نه خیلی ممنون چیزی نمیخوام
28:52کارا چطوره همیچی رو براهه
28:54بله مشکلی نیست
28:55زینب حتما میدونی که
28:59الان دیگه مسئولیت همیچی با منه
29:01اگرم تو را آوردم اینجا
29:02برای این که میخواستم چشم و گوش خودم باشی
29:09حواستو خیلی جمع کنی
29:10بله حتما خیلیتون راحت باشی
29:12ها راستی
29:13الان تو دوران حساسی هستیم
29:15اگه هر مسئولی پیش اومد
29:18حتما به من اطلاع بده
29:19خیالتون راحت
29:20من هر کاری از دستم بر بیادن جام میدم
29:22ببخشید
29:24بله
29:27حالت میتونی حرف زنی
29:29آره چی شده؟
29:31همین الان بیا اینجا
29:32مهمه؟
29:33خیلی مهمه همین الان بیا
29:35خیلی خوب الان را میافتم
29:38من دیگه برم
29:42حرفامو فراموش نکن
29:44فراموش نمی کنیم
29:45خداحافظ میبینم
29:46خده نگه دار
29:47موجه کرم خیلی ممنون
29:59ارین
30:01صبح بخیر
30:03صبح بخیر
30:04ارین امروز بعد مدسه بریم بیرون؟
30:08نه اصلا حاصله ندارم
30:10تو چهت شده؟
30:11چرا حاصله ایچیو نداری؟
30:12نکنه آشق شدی؟
30:13نه بابا
30:14این روزا یکم بیحاصله
30:15من میدونم چی حالتو خوب میکنه
30:18چی؟
30:19میخوام تو رو با بچه ها آشنا کنم
30:20بچه ها دیگه کی هم؟
30:21یاده ته تابسون پیش پدرم کار میکردم؟
30:24خب بره
30:24اونجا که کار میکردم تو سرویس با یه پسری به اسم فرکان آشنا شدم
30:27پسر همسنه ماسولی خیلی با تجربه است
30:30هر روز تمام وقت کار میکنه
30:32شوخی نکن
30:33رفیقاش هم بچه های خوبی هن
30:35از تابسون با اشون دوست شدم
30:37گایی وقتا میبینم اشون حالم خوب میشه
30:39جدی میگی؟
30:40تازه از اون بچه هایی تازه به دوران رسیده نیستن
30:42تو خسته نشدی از بس با این بچه ها گشتی؟
30:45آره بابا خیلی خسته شدم
30:47میشه منم با اشون آشنا کنی؟
30:49بعد مدسه میگیلمت خیلی خوش میگذره
30:51واقعا دلم میخواد خوش بگذرونم
30:53به خدا زندگی مال اینجور آدم هاست
30:55یه چیزای واسه تحریف میکنن احساس میکنی فیلمه
30:58مگه چی میگن؟
30:59بابر کن
31:00قصده نباشی میتونم بیام تو؟
31:08آره بیا
31:17آتاق جدید مبارک بشه
31:18خیلی ممنون هاکا
31:19بگیر بشین
31:20راستی خیلی خوب رو دست زدینا
31:29حق تون بود هاکا
31:32ببین شاید از بیرون این طوری دیده بشه
31:35ولی از تو خورده نمیگیرم
31:37چون تو میخوایی از علیهان انتقام بگیری
31:39هستری اشتباه فکر میکنی
31:41من به خاطر انتقام از علیهان کنار حالیت نیستم
31:44چون واقعا میدونستم پیشنهاد خوبی قبول کردم
31:46آخه زینب چی میتونم بگم؟
31:49لازم نیست چیزی بگی
31:52هاکان من تو رو میشنسم
31:54مطمئنم که خیلی سعی کردی تو بتونی علیهان منصرف کنی
31:58بگذاریم
32:01امیدوارم همه چی برای تو خوب پیش بره
32:04امیدوارم
32:05چه خبر؟
32:08ایرم چطوره؟
32:09باش حرف نزدم فرصت نشد زنگ بزنم
32:11نمیدونم
32:13یعنی چی نمیدونم؟
32:14مگه با هم حرف نمیزنی؟
32:16نه خوب الان دیگه حرف نمیزنیم
32:18آآ برای چی؟
32:19من فکر میکردم همدیگر رو خوب میفهمیم
32:22آره همینطوره
32:24اما احساس میکنم فقط این کافی نبود
32:26ایرم این حرف رو بهت زد؟
32:28راستش
32:29بعد اون اتفاقا
32:31یه جورایی به اونم حق میدم که از من بترسه
32:34اونم ترسیده دیگه
32:36باشه من باشه حرف نزم
32:39نه نه نه تو اصلا حرف نزن دلم نمیخواد برش تو تفاهم پیش بیده
32:42نه عزیزم این چه حرفیه؟
32:44خب منم میخوام بدونم چی شده
32:46چی بگم؟
32:48داستان زیاده
32:50بهتره من دیگه برم سر کارم
32:52بعدم میبینمت
32:53باشه
32:54هاکان
32:58دلم نمیخواست رابطه ما تو دوستی شما هم تثیر بذاره
33:02واقعا متاسفم
33:03واقعا چی میتونم بگم؟
33:05شاید بعد این اتفاق میافتد
33:19چی شده زرین؟ حرف بزن ببینم
33:23علیهان اومده بود
33:24خب معلومه که میاد
33:26بعد این همه اتفاق دنبال یه سرفنه ها میگرده
33:29یه حرفایی زد که هنوز
33:31نتونستم به خودم بیام
33:33زرین تو باید به این چیزها عادت کنی
33:35علیهان اصلا انتظارش نداشت که همچیز دربایی بخوره
33:39نه منظورم این نیست
33:40حرفایی دیگه ایست
33:41مگه بهت چی گفته؟ خب حرف بزن
33:43اون گفت بین تو و مادرم یه چیزایی بوده
33:53و تو اینو باور کردی؟
34:05نه معلومه که باورم نشد
34:07اما خیلی شکه شدم
34:09از اون موقع تو الان هنوز به خودم نایمدم
34:12و با این وجود گفتی بهتر از خود حالیت هم بپرسماره؟
34:18نه نه نه اصلا اینطوری نیست اما
34:22نمی فهمم چرا این بچه یه هایی باید بیاد این حرفا رو بزنه
34:26خیلی ساده از در این
34:28نه تونست قبول بکنه نفر دوفم باشه
34:31واسه همین وجودش پار از خشمه
34:33اون رفت با این در ازدواش کرد دیگه چی بدتر از این؟
34:35برای اینکه تو رو به سمت خودش بکشه ممکنه هزار جور تومت دیگه بزنه
34:39دیگه نمیتونم برادر خودم رو بشمزنم
34:41اگه ببینه با این دروغم کاری پیش نمیره
34:43پس فردا با حرفای دیگه میاد سراغت
34:45اینو شک ندارم
34:47فکر نمی کنم دیگه وحشتناکتر از این چیزی باشه
34:50منم نمیتونم این رفتار علیهان رو باور کنم
34:56نه نه نه اینا حرفای این داره
34:58نه امکان نداره علیهان از این کارا بکنه
35:01حق با توه
35:02زرین
35:07اینا رو به کسی نگوی
35:11دیوونه شدی حالیت
35:13مگه میشه این حرفا به کسی بگم
35:14وای بست دیگه خسته شدم
35:25ای بابا
35:26منو ببین
35:31این واقعا زینا به یادم خواب میبینم
35:34رفیقمون رئیس شده
35:38بلند شد
35:41بلند شد باز بریم سراغش واسه بازجوی
35:43بریم ببینیم چه خبر
35:46بریم از خرست
35:47وای وای وای وای وای
35:52داداش تو این فیلم های قدیمی رو دیدی؟
35:55دختر فقیر اما مغرور میاد میشه مدیر شرکت؟
35:58آره از پشت پنجره نگاه کردنش درست بود اما اگه اشتباه نکنم انگارو این یک کلا درست
36:04آره اصلا ماجره همون کلاه اصلا بدون کلاه این کارو پشتیم
36:06شما دنبالی چی هستی؟
36:08یعنی الان مدیرمون شمایی؟
36:15بله پس چی فکر کردی؟
36:17افرین به تو کارت تمیز بود
36:19بلند شین بلند شین ببینم
36:21مگه کارو زندگی نداریم بلند شین پشتو ببینم برو سر کارت
36:24ببینم امیر چه غیافه میگیره؟
36:27آره دارم میبینم جانر جون
36:28از قدیم گفتن ففل نمینچه ریزه
36:30بشکن ببین چه تیزه
36:31مگه من با شماها نیستم؟
36:34بریم بیرون ببینم
36:35باشه باشه اتاقتو که نخوردیم داریم میریم
36:37فقط زینب جون میگم این تیپت خیلی خوب شده
36:40خیلی بهت میاد اصلا جلف نیست
36:42آره آره خیلی بهت میاد اصلا جلف نیست
36:46بریم ببینم بریم سر کاریتون زود باشین
36:48باشه داریم میریم دیگه مگه داریم اتاقتو میخوریم
36:51ببینم زینب حدقل بگو چه خود
36:53خسراخه چلوزو میداره الان تعریف بکنه
36:55ما دیگه همسایی تو خونه برامون تعریف میکنم اگه نه؟
36:58آره حتما حتما میگم
37:00خیلی خوب
37:00خسر نباشیم
37:02تو خودتو به خاطر این چیزا نراهد نکن
37:19باشه
37:19با تو که هر سدم یکم آروم شدم
37:22تو هم مراقب خودت باش خوب
37:24خداحافظ
37:32آقا حالتون خوبه؟
37:44آره خوبم
37:45برو سواشو
38:02بابای عزیزم
38:11ایوا
38:13این درجون
38:15خیلی خوشحالم
38:17اینگار حالت خیلی خوبه
38:19چرا باید حالم بد باشه؟
38:21بعد اون مسیبت دیروز فکر نمی کردم حالت خوب باشه
38:24اما یادم نبود
38:26هیچ کس تو دنیا نمی تونه مثل تو فیلم بازی کنه
38:29یه لیز جون
38:31احمق بودن خیلی بده
38:33تو احتمالا فکر میکنی در هر موردی
38:35نیتونی نظر بدی درست میگم؟
38:37تو هر موردی که نه
38:39ولی در مورد نقش براب شدن آرزوی تو
38:41تا صبح حرف میزنم
38:42هیچی نباشه از برم
38:44میگم چطور که انقدر مطمئن حرف نزنی
38:46نمیدونم متوجه شدی یا نه
38:49اما این اباخر حرف جدیدی به هم نزدی
38:51همش یه جمله رو تکرار بیکنی
38:52ممکنه به خاطر کهولت سنن باشه
38:55پس خیلی حواستت به خودت باشه
38:56یلیز جان
38:58شاید این جسارت بی جایی تو
39:00به خاطر موقعیتی باشه
39:02که شانسی نصیب خوهرت شده
39:04اما بدون اون موقعیت
39:05فقط یه هدیه برای خوهر عزیزت بود
39:08دقیقا
39:09مثل این جواهراتی که حالیس برای تو خریده
39:11اینجوری خودتو گل میزنی
39:15کهی قراره بفهمی این ترکی زورت به ما نمیرسه
39:19ما
39:20تو اول شکن قبول کنی که این مایی که با افتخار میگی دروغی بیش نیست
39:26بعد همه چی خودش حل میشه
39:28شما همتون غلامان حلقه به گوش حالیتین
39:32تو اون خوهر احمقت
39:34اون زرین چاپلوز همتون
39:37حد دقیقا این خیلی بهتر از اینه که به زور خودتو قالبه کسی بکنی
39:40بازم من برای کسی که دوستش دارم تلش میکنم
39:43و برای کسی که من رو دوست داره
39:44اما هیچ کس تو رو دوست نداره دلم برات میسوزه
39:47بخیال دلم نمیخواد بیشتر از این وقتم رو تلف کنم
39:49تو هم نقشی جدید بکه شاید بلاخره عملی بشه
39:52بای بای اندرجون
40:10به خاطر چیزایی که تجربه کردیم
40:17و آسیبی به اطرافیانمون زدیم واقعا متاسفم
40:21ای کاش زنده بودی و
40:23با هم برای اینا می جنگیدیم
40:26منو بباش رفیق قدیمی
40:56سلام رئیس
41:01حالت چطوره؟
41:03صبح رفتم پیش خوهرم
41:05بذار حدس بزنم
41:06خیلی بد گذشته
41:07خیلی بد
41:10چی می گفت؟
41:13با هم جر و بحش کردیم
41:16خیلی حرفا به هم زدیم
41:19منم واقعیتی که به حالیت مربوط می شد و بهش گفتم
41:22بهش چی گفتی؟
41:25گفتم ولی فکر می کنی باور شد
41:29مسلمن باور نکرد
41:32حتی منو از خونش بیرون کرد
41:34ایوه
41:36حالیان
41:38ببین این چیزی نیست که به این راحتی حضم شه
41:41آکان من نمی گم به راحتی حضم بکنه
41:44می فهمی؟
41:45ولی حتی اقل می تونه گوش بده
41:47حتی طاقت شنیدنشو نداشت
41:49تازه به ام تهمت دروغوی زد
41:51باورم نمی شه
41:54خوهرم حالی تو اینقدر دوست داشته باشه
41:56واقعا نمی فهمم چرا اینقدر آشغشه
41:59اگه حالیت این وسط نبود
42:01و کس دیگه ای بود
42:02حرفای منو باور می کرد ها کن
42:03ای وای ای وای
42:06اینم که نشد
42:07اینجوری کار اون سخت دره
42:09حال با چی کار کنیم؟
42:10می دونم متوجه
42:12نگران نباش
42:13حد اقل سعی کن به خرید سهم ادامه بدی
42:17امیدوارم تو اون یکی شانس بیاریم
42:19حواست تو جمع کن
42:21تو نگران نباش
42:23راستی
42:25زینب رفته اتاق جدیدش
42:28خبه
42:31نه
42:33من رفتم بهش تبریک گفتم
42:35یعنی منم برم بهش تبریک بگم
42:37نمی دونم
42:37خب
42:38هر جور که سلاح می دونی
42:40اما الان دیگه زینبم به اندازه تو
42:42حرفش دو شرکت اعتبار داره
42:43بعد رابطه تو باش حفظ کنی
42:45راست می گی به این قسمتش فکر نکرده بودم
42:48باش
42:58اومده
43:01اگه بدونی چه خبره ای برد داره
43:04این جدید می گی
43:06بله
43:07زینب مدیر شده
43:09می دونم عزیزم
43:12می دونی
43:13از کجا می دونی تو
43:14زرین و حالید با هم دست بیکی کردن
43:18زرین
43:19مسئولیت سحامی که تو شرکت داره
43:22از علیهان گرفته و داده به حالید
43:23بعدشم گفت
43:24از این به بعد
43:25زینب یکی از نماینده های اصلیه
43:27بیخیه
43:28ولی از شوخی گذشتی نقشهی با حالی بود
43:31و بعد جوری حالت می گرفتن
43:33ببینم
43:33تو که نمی خوایی به دست خوهرت کشته بشی ها
43:36ببخشید آب جی
43:37یهوی از دهنم پرید
43:39دقیقا
43:41زمانی که فکر میکنم همه چی درست شده
43:43یهو با یه حرکت همه چی به هم می ریزه
43:46می گم آب جی
43:47به نظرت یه خورده زیاد روی نمی کنی
43:49خب اگه سرمون به کار خودمون باشه
43:51هیچ خودم از این اتفاقه نمی گفته
43:52ببین بیخودی رفتی با حالی ها نمی زدوشت
43:54یعنی چی بیخودی بوده ها؟
43:56هیچ هم بیخود نبوده
43:57درست شد در مقابل حالیت نیمه ی اول باخته باشیم
44:00اما بازی هنوز ادامه داره
44:03تازه من می خوام از تاشت میر بودنم لذت ببرم
44:06خب نه خیلی پیشگوه گفته بودن سال 2012 قیامت می شود
44:11درست قیامت نشد
44:12اما از اون به بعد بلایی نبوده که سرمون نیمته باشه
44:14معلومه یه چیزی می دونستن که گفتن
44:16خیلی خب بسته اینقدر مسخر بازی در نیار
44:18گوش کنی
44:19دوبله شده در اسریو جری
44:21حواست خیلی باید به زینب باشه
44:23فهمیدی؟
44:24تو شرکت هر اتفاقه که افتاد
44:26باید همه رو دونه دونه تو ذهنت سبت کنی
44:29از این به بعد همه اینا دشمنه ایمان
44:31حالی، زینب، همشون
44:32فقط یاد آوری کنم که
44:34یکی از اون دشمنه ای که میگی همسایه بنده است
44:37یعنی چی؟ رفتی تو آپارتمان زینب؟
44:40باید چی کار میکردم؟
44:41با اون پولی که میگیرم نمیتونستم برم ویلا اجاره کنم
44:43برای همین مجبور شدم اون آلونکو بگیرم
44:45با دختر سمیمی نشی ها؟
44:47البته نه سمیمی بشو
44:48آره خوبه
44:49شاید به کارمون بیاد
44:51نره، فکر کردی زینب احمد بیاد
44:52من دیگه نمیدونم، تو آقیلی
44:54خودت راهشو پیدا کن
44:56بلاخره میتونی رامش کنی
44:57مگه نه عزیزم؟
44:59خوهر عزیز من
45:00فکر کنم اون بد و بدتری که میگن توی نه من
45:02دیگه نمیدونم، هرچی تو میگی
45:04بهت اعتماد دارم
45:06من دارم میرم مدرسه ای ارین
45:09تو هم من در جریان اتفاقات میذاری باشه؟
45:13باشه، چشم، باشه
45:15شبم بیا با هم دیگه غذا بخوریم
45:16باشه، باشه، حد اقل بیا خونم و ببین
45:19باشه، میام
45:21من رفتم، بای بای
45:22بای
Recommended
43:31
|
Up next
16:14
3:30
44:41
45:22
41:46
36:53
41:13
34:35
33:42
35:02
44:07
40:41
41:31
43:18
43:00
44:22
44:43
40:50
39:07
Be the first to comment