ادا که تمام امیدهای خود را در زندگی به تحصیل وصل می کند، با سرکان بولات روبرو می شود که بورس تحصیلی او را برای تحصیل در خارج از کشور قطع می کند و باعث می شود او از دبیرستان فارغ التحصیل شود. اگر سرکان بولات دو ماه وانمود به نامزدی با او کند، پیشنهاد می کند که بورسیه اش را به ادا برگرداند. اگر چه ادا ابتدا پیشنهاد مرد مورد نفرتش را رد می کند، اما با تغییر شرایط مجبور می شود بپذیرد. سرکان و ادا در حالی که تظاهر به نامزدی می کنند، شروع به یک رابطه پرشور و چالش برانگیز می کنند که باعث می شود تمام آنچه را که درست می دانند فراموش کنند. چون عشق سخته و به همین دلیل شگفت انگیز است.
بازیگران: کرم بورسین، هانده ارچل، نسلیهان یلدان، اوریم دوعان، آنیل ایلتر، الچین آفاجان، باشاک گومولجینلیاوعلو، علی جان آیتکین، سارپ بوزکورت، سینان آلبایراک، سینان حلواجی، سینا اوزر، دوعا اوزوم، عایشه آکین، احمد افه متکاوعلو و مایا باشول.
12:49سرکان، همه خیلی کنجکا و هم بدونم بعد حادثه چی شده، اما به نظرم نباید وارده اون موضوع بشی، همین که بگی سالمم اومدم، سر کارم کافی
12:58نمیشه اینو الان انجام ندیم، چون که کلی کار دارم
13:04متاسفانه، مجبوریم توضیح بدیم
13:07خلی خوب باشه، آماده ایم، بیان، بیان، بیان که همین الان تمومش کنیم
13:13خوبه که دوباره اینطوری میبینم تشقم
13:16چطوری دیدن؟
13:18بالای سر کارات، سالم، با اعتماد به نفس
13:28گلا، این گلا چیه؟
13:34ها، ادا خانم، باید حرف بزنیم، چون که این ارغام، باید حرف
13:56چی کار داری میکاری؟
13:58دستبند بهت زدم
14:01متوجه هستم که به ام دستبند زدی، باید خنگ باشم که نفهمم به ام دستبند زدی، فقط چرا دستبند زدی؟
14:10دلم خواست
14:13دلت خواست؟
14:16ببخشید ادا خانم، چون دلت خواسته، نمیتونی به مردم دستبند بزنی
14:20گفتم شاید چیزی رو بهت یاد آوری کنستم
14:22ببخشید، ببخشید طور خدا به هم، بگو یه دستبند چی رو میتونه به من یاد آوری کنی، یعنی چی؟
14:26یه دستبند موقع کار به هم زدی، این خیلی مسخر است، یعنی قبلا شریک جرمی چیزی بودیم، ها؟
14:30یعنی چی؟ یه دستبند موقع کار به هم زدی، این خیلی مسخر است، یعنی قبلا شریک جرمی چیزی بودیم، ها؟
14:36آره، گناه من این بود که تو رو دوست داشتم، اجازت تو هم منم، حکمم صادر شده، یه اون با هم بودن، خوبه؟
14:43ببین، اینا اصلا طبیعی نیست، باید ببخشید، نمیفهمم این دو ماه آخر سر این شرکت چی اومده، فهمیدنش هم برام خیلی سخته، بخاطر همین گفتم تو بتونی شاید یه چیزی بگی
14:58یعنی، نمیفهمم اینو که دیگه اصلا نمیفهمم، یعنی دیوونه ای، واقعا تو دیوونه ای؟
15:06آره، دیوونم، تو نبوده تو دیوونه شدم، وقتی هم که اومدی کلن زد به سرم
15:11آره
15:20خوب، خبرنگاره آمادن
15:23اما ما آماده نیستیم
15:26سلین، این چیه خدایی؟
15:28یادت میاد؟
15:30یعنی، جریان چیه؟ این چیه؟
15:34به نظرم تو فکرت رو چموجور کن، خبرنگاره رو هم صدا کن
15:38واقعا بابر کردنی نیست
15:39یه لحظه سلین، خبرنگاره رو صدا نکن، یک کلیت ساز خبر کن اینطوری که
15:45نمیتونیم تو جلسه مطبواتی شرکت کنی، مخصوصا با تو
15:48سرکن بولاد
15:49بله
15:50مطمئنم سلین بهت گفته، مطمئنم خیلیم خوب بهت گفته، من شریک این شرکتم
15:56و همه خبرنگار رو کنچکا برابطه مونم، یعنی خیلی منطقیه که با من توی چلسه شرکت کنی که
16:02الان به این کار مجبور
16:04مجبور نیستم، به هیچ چیزی مجبور نیستم، تو زندگی هر کاری که دلم بخواد میکنم قوانین اینطوریه
16:09خواستکی میتونی درش بیار؟
16:10میتونم درش بیارم
16:11خواست درش بیارم
16:12میتونی تو این شرکت شریک باشی، ولی این شرکت مانه من
Be the first to comment